سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بسم الله الرحمن الرحیم الحمد لله رب العالمین باری الخلائق اجمعین والصلوش والسلام علی عبدالله‏ و رسوله و حبیبه و صفیه ، سیدنا و نبینا و مولانا ابی القاسم محمد صلی‏ الله علیه و آله و سلم و علی آله الطیبین الطاهرین المعصومین . « الذین یبلغون رسالات الله و یخشونه و لا یخشون احدا الا الله و کفی‏ بالله حسیبا »( 1 ) . همان طوری که سخن انسانها از نظر بساطت و یا پیچیدگی ، یعنی از نظر اینکه غراء و ساده و تک معنی باشد و یا اینکه چند معنی و چند لایه و دارای صورت و باطن باشد ، فرق می‏کند ، نهضتها و حرکتهای انسانها هم عینا همین طور است . ما دو نوع سخن می‏توانیم داشته باشیم : سخنی که تک معنی‏ باشد و سخنی که چند معنی و چند پهلو باشد . بهترین مثلش آیات قرآن مجید است . قرآن مجید آیات خود را به دو دسته تقسیم می‏کند : آیات محکمات و آیات متشابهات ، آیات محکمات آیاتی است که از نظر لفظ و عبارت تک‏ معنی است ، یعنی یک معنی و یک مفهوم بیشتر از عبارات آن نمی‏توان استفاده کرد . ولی آیات متشابهات آیاتی است که در آن واحد از آنها چند معنی می‏توان‏ استنباط کرد ، و البته برای اینکه در معانی متشابه ، به اشتباه نیفتیم‏ باید آیات محکمه را مقیاس و معیار قرار بدهیم که آیات محکمه " ام‏ الکتاب " است . گفتیم نهضتها و حرکتهای انسانها هم عینا همین طور است . ممکن است‏ نهضتی تک معنی و تک مقصد باشد و ممکن است به اصطلاح متشابه باشد ، یعنی‏ در آن واحد مقصدها و هدفهای مختلف داشته باشد ، گو اینکه همه آن هدفها بازگشتشان به یک هدف اصلی باشد . یک نهضت می‏تواند در آن واحد دارای‏ جنبه‏ها و ابعاد مختلف بوده باشد . نهضت امام حسین علیه‏السلام یک نهضت چند مقصدی و چند جانبه‏ای و چند بعدی است . و علت اینکه تفاسیر و تعابیر مختلفی در مورد این نهضت شده‏ است ، محاذی بودن عناصر دخیل در آن است . ما وقتی که از جنبه بعضی‏ عوامل و عناصر به این نهضت نگاه می‏کنیم ، می‏بینیم صرفا جنبه تمرد و عدم‏ تسلیم در مقابل قدرتهای جابره و تقاضاهای ناصحیح قدرت حاکم وقت دارد . از این نظر ، این نهضت یک نفی ، نه وعدم تسلیم است . آن جنبه این است‏ که همه می‏دانیم بعد از مردن معاویه و جانشین شدن یزید و پس از آن همه‏ توطئه‏هایی که برای این کار چیدند ، یزید لازم دید از چند نفر از شخصیتهای‏ بزرگ جهان اسلام و در رأس آنها وجود مقدس حسین بن علی علیه‏السلام‏ کسی که از او خیلی حساب می‏برد ، بیعت بگیرد تا این بیعت سبب خاموشی‏ همه مردم بشود و در واقع تعهدی از حسین بن علی علیه‏السلام در مورد خودش‏ بگیرد . پس از مرگ معاویه ، یزید بلافاصله نامه‏ای از شام به حاکم مدینه " ولید بن عتبة بن ابی سفیان " که از بنی اعمام خودش بود نوشت و در آن ، خبر درگذشت معاویه و نیز اینکه خودش در جای پدرش نشسته است را به او رساند . و در نامه جداگانه‏ای نام چند نفر را نوشت و در رأس آنها حسین‏ بن علی علیه السلام که حتما باید از اینها بیعت بگیری . امام حسین‏ علیه‏السلام حاضر به بیعت کردن نشد ( که داستانش را شاید مکرر شنیده‏اید ) و پس از چند روزی که در مدینه توقف کرد در حالیکه میدانست اینها دست‏ بردار نیستند ، با اهل بیت و خاندانش بسوی حرم امن الهی " بیت الله‏ الحرام " در مکه حرکت کرد و به آنجا رفت . یعنی در دهه آخر ماه رجب‏ بود که خبر مرگ معاویه به مدینه رسید و از امام حسین علیه السلام تقاضای‏ بیعت کردند . شاید در حدود بیست و هفتم ماه رجب بود که امام حسین علیه‏السلام به‏ طرف مکه حرکت کرد و در سوم ماه شعبان که روز ولادت ایشان هم هست ، وارد مکه شد ، و تا هشتم ماه ذی‏الحجه در مکه اقامت کرد . به هر حال به‏ هیچ وجه حاضر نشد آن تقاضایی را که از او شده بود تمکین کند . این ( پاسخ‏ منفی داد ) یک گفته است ، گفته‏ای که به این نهضت ماهیت مخصوص می‏دهد ، و آن ماهیت نفی و عدم تمکین و تسلیم در مقابل تقاضاهای جابرانه قدرت‏ حاکم زمان است . عنصر دیگری که در این نهضت دخالت دارد ، عنصر امر به معروف و نهی از منکر است که در کلمات خود حسین بن علی علیه السلام تصریح قاطع به این‏ مطلب شده است و شواهد و دلایل زیادی دارد . یعنی اگر فرضا از او بیعت‏ هم نمی‏خواستند باز او سکوت نمی‏کرد . عنصر دیگر ، عنصر اتمام حجت است . در آن روز ، جهان اسلام سه مرکز بزرگ و مؤثر داشت : مدینه که دارالهجره پیغمبر ( ص ) بود ، شام که‏ دارالخلافه بود و کوفه که قبلا دارالخلافه امیرالمؤمنین علی علیه‏السلام بود ، و بعلاوه شهر جدیدی بود که به وسیله سربازان مسلمین در زمان عمر بن‏ الخطاب ساخته شده بود و آن را سربازخانه اسلامی می‏دانستند و از این جهت‏ با شام برابری می‏کرد . از مردم کوفه ، یعنی از سربازخانه جهان اسلام بعد از اینکه اطلاع پیدا می‏کنند که امام حسین ( ع ) حاضر نشده است با یزید بیعت بکند ، در حدود هجده هزار نامه می‏رسد . نامه‏ها را به مرکز می‏فرستند ، به امام حسین علیه‏السلام اعلام می‏کنند که شما اگر به کوفه بیائید ، ما شما را یاری می‏کنیم . اینجا امام حسین ( ع ) بر سر دو راهی تاریخ است ، اگر به تقاضای اینها پاسخ نگوید قطعا در مقابل تاریخ محکوم است و تاریخ‏ آینده قضاوت خواهد کرد که زمینه فوق العاده مساعد بود ولی امام‏حسین ( ع‏ ) از این فرصت نتوانست استفاده کند یا نخواست یا ترسید و از این قبیل‏ حرفها . امام حسین ( ع ) برای اینکه اتمام حجتی با مردمی که چنین دستی به‏ سوی او دراز کرده‏اند کرده باشد به تقاضای آنها پاسخ می‏گوید ، به تفصیلی‏ که باز شنیده‏ایم . در اینجا این نهضت ماهیت و شکل و بعد و رنگ دیگری به خود می‏گیرد . یکی دیگر از جنبه‏های این جنبش ، جنبه تبلیغی آن است ، یعنی این نهضت‏ در عین اینکه امر به معروف و نهی از منکر است و در عین اینکه اتمام‏ حجت است [ و در عین اینکه عدم تمکین در مقابل تقاضای جابرانه قدرت‏ حاکم زمان است ] ، یک تبلیغ و پیام رسانی است ، یک معرفی و شناساندن‏ اسلام است . برای اینکه بحث خودمان را شروع بکنیم ، باید معنی تبلیغ را درست‏ توضیح بدهیم و مخصوصا فرق آن را با امر به معروف و نهی از منکر بیان‏ بکنیم تا معلوم بشود که عنصر تبلیغ در نهضت حسینی غیر از عنصر امر به‏ معروف و نهی از منکر در این نهضت است . تبلیغ ، کلمه‏ای است که در قرآن مجید زیاد استعمال شده است . در قرآن کریم ، از پیغمبران خدا به‏ عنوان مبلغان رسالات الهی یاد شده است . البته منحصر به پیغمبران نیست‏ ، غیر آنها هم هست . مثلا قرآن از زبان پیغمبران نقل می‏کند که : « یا قوم‏ لقد ابلغتکم رسالة ربی و نصحت لکم و لکن لا تحبون الناصحین »( 1 ) یا درباره پیغمبران می‏گوید : « ما علی الرسول الا البلاغ »( 2 ) غرض این‏ است که کلمه " بلاغ " ، " تبلیغ " ، " یبلغون " و آنچه که مربوط به‏ این ماده است ، در قرآن مجید زیاد استعمال شده است . معنی این کلمه‏ چیست ؟ بدبختانه این کلمه در عرف امروز ، سرنوشت شوم یعنی معنی منحوس‏ و منفوری پیدا کرده ، به طوری که امروز در عرف ما فارسی زبانها تبلیغ‏ یعنی راست و دروغ جور کردن ، و در واقع فریبکاری و اغفال برای به خورد مردم دادن یک‏ کالا . مفهوم اغفال به خودش گرفته است و لذا گاهی اوقات که کسی درباره‏ موضوعی صحبت می‏کند ، وقتی می‏خواهد بگوید اینها اساسی ندارد ، می‏گوید آقا اینها همه تبلیغات است ، همه ، دروغ و فریبکاری است . بدین جهت ، گاهی می‏بینیم بعضیها با استعمال این کلمه در مورد امور دینی موافق نیستند . ولی من در یک جلسه دیگر این مطلب را به رفقا گفتم که اگر کلمه‏ای معنی‏ صحیحی دارد و آن معنی صحیح در استعمالات قرآن مجید و " نهج البلاغه " آمده است ، ما نباید به جرم اینکه معنی تحریفی پیدا کرده است آن کلمه‏ را مجازات بکنیم ، بلکه باید همیشه معنی صحیحش را به مردم بگوئیم . تبلیغ با وصول و با ایصال معنی نزدیک دارد . در زبان عربی در خیلی‏ موارد ، یک ظرافتها و لطافتهائی است که اینها را ما مثلا در زبان فارسی‏ خودمان با اینکه زبان شیرین و وسیعی است ، نمی‏بینیم . ما در زبان عربی‏ کلمه " ایصال " داریم ، کلمه " ابلاغ " هم داریم . معنی ایصال چیست ؟ مثلا اگر بگوئیم پارچه‏ای را " ایصال " کردم ، یعنی آن را رساندم . " ابلاغ " در فارسی یعنی چه ؟ اگر بگوئیم فلان چیز را ابلاغ کردم ، باز می‏گوئیم یعنی رساندم . در فارسی در مورد هر دوی اینها کلمه " رسیدن " و " رساندن " به کار برده می‏شود ، ولی در زبان عربی " ایصال " را به‏ جای " ابلاغ " نمی‏شود به کار برد و " ابلاغ " را هم به جای " ایصال " نمی‏توان بکار برد " ایصال " معمولا در مورد رساندن چیزی به دست کسی یا در حوزه کسی است ، یعنی در مورد امور جسمانی و مادی به کار می‏رود . اگر کسی بخواهد پاکتی را به شخص دیگری برساند ، در اینجا کلمه " ایصال " را به کار می‏برند . یا اگر کسی پیش شما امانتی‏ دارد ( امانت مادی ) و شما این امانت را به او برسانید ، اینجا می‏گویند امانت را به صاحبش ایصال کرد . ولی ابلاغ ، در مورد رساندن یک فکر و یا یک پیام است . یعنی در مورد رساندن چیزی به فکر و روح و ضمیر و قلب کسی به کار می‏رود . و لهذا محتوای ابلاغ نمی‏تواند یک امر مادی و جسمانی باشد ، حتما یک امر معنوی و روحی است ، یک فکر و یک احساس است ، و به عبارت دیگر معمولا ابلاغ را در مورد پیامها و سلامها و امثال اینها به کار می‏برند . می‏گویند : ابلاغ‏ پیام کرد ، ابلاغ سلام کرد . وقتی که ابلاغ پیام می‏کند یعنی فکری را ، پیغامی را به دیگران می‏رساند . و هنگامی که ابلاغ سلام می‏کند ، ابلاغ‏ احساسات می‏کند ، ابلاغ عشق می‏کند . در مورد چنین چیزهایی ، کلمه تبلیغ و " ابلاغ " به کار می‏رود و قرآن کریم این کلمه را در مورد رسالات که‏ عبارت است از پیامها به کار برده است . پس تبلیغ یعنی رساندن یک پیام از کسی به کس دیگر . کلمه پیامبر و پیغامبر که در زبان فارسی آمده است ، ترجمه کلمه " رسول " است که به‏ معنی مبلغ رسالت می‏باشد . کلمه " رسالت " از کلماتی است که سرنوشت‏ خوبی پیدا کرده است . البته ما فارسی زبانها ( و تا اندازه‏ای عربی‏ زبانها ) به چیزهایی رساله می‏گوئیم که با آن مفهومی که " رسالت " در قرآن دارد متفاوت است . معمولا جزوه‏های کوچک ، نوشته‏های کوچک که حجمشان به اندازه یک کتاب نیست را رساله می‏گویند ، و حال آنکه موضوع رساله به پیامی ارتباط ندارد . مثلا فرض کنید کسی‏ کتابچه‏ای می‏نویسد درباره ریشه فلان لغت ، درباره دستور زبان فارسی یا دستور زبان عربی ، می‏گویند فلانی در فلان موضوع رساله‏ای نوشته است ، در حالی که این اسم با آن موضوع ( مثلا ریشه لغت ) جور در نمی‏آید . " رساله " در جایی باید به کار رود که پیامی در کار باشد ، اما کسی‏ که یک مسئله علمی یا ادبی را حل کرده است ، پیامی برای کسی نیاورده‏ است . در این مورد استعمال این کلمه درست نیست . ولی اخیرا کلمه " رسالت " را در لفظ فارسی به کار می‏برند و مثلا می‏گویند فلانی رسالتی در جامعه خودش دارد . یعنی امروز در مورد کسی که احساس می‏کند برای جامعه‏ خودش و در جامعه خودش وظیفه‏ای دارد که باید آن را انجام بدهد ، می‏گویند او رسالتی دارد ، و این تعبیر ، و آن تعبیری که در قرآن برای کلمه " رسالت " آمده است ، اگر یکی نباشند خیلی به هم نزدیکند ، و به عبارت‏ دیگر ، این مفهوم به مفهوم رسالت در قرآن بسیار نزدیک است . قرآن‏ می‏فرماید : « الذین یبلغون رسالات الله و یخشونه و لا یخشون احدا الا الله‏ ( 1 ) ، آنانکه پیامهای الهی را به مردم می‏رسانند و جز از خدا از احدی‏ بیم ندارند . این ، شرط بزرگی برای پیام‏رسان است که بعدها اگر موفق شدیم‏ ، انشاء الله درباره‏اش بحث می‏کنیم . وقتی معلوم شد که " ابلاغ " یا " تبلیغ " رساندن پیام است ، نتیجه‏ می‏گیریم تبلیغ که در قرآن آمده است ، و امر به معروف و نهی از منکر که‏ آنهم در قرآن آمده ، دو مسئله جداگانه هستند . البته با یکدیگر پیوستگی‏ دارند ، ولی دو مسئله هستند . تبلیغ ، مرحله شناساندن و خوب رساندن است ، پس مرحله شناخت است . ولی امر به معروف و نهی از منکر مربوط به مرحله اجراء و عمل است . تبلیغ خودش یک وظیفه عمومی برای همه مسلمین است ، همچنان که امر به‏ معروف و نهی از منکر یک وظیفه عمومی است . وظیفه‏ای که هر مسلمان از نظر تبلیغ دارد ، این است که باید این احساس در او پیدا بشود که به‏ نوبه خودش حامل پیام اسلام است . اما وظیفه‏ای که هر مسلمان در مورد امر به معروف و نهی از منکر دارد اینست که باید این احساس در او باشد که‏ مجری و جزء قوه مجریه این پیام است که باید آن را در جامعه به مرحله عمل‏ و تحقق برساند و به آن لباس عینیت بپوشاند . این است که امر به معروف‏ و نهی از منکر یک مطلب است و تبلیغ ، مطلب دیگر . از این جهت ، عرض‏ می‏کنم که نهضت حسینی علاوه بر جنبه ولایه و بعد امر به معروف و نهی از منکر ، جنبه ولایه و بعد دیگری دارد ، و آن تبلیغ است . این نهضت متشابه‏ و تو در تو و چند لایه ، یکی از کارهایی که انجام داده است ، این است که‏ ماهیت اسلام را آنچنان که هست شناسانده است . پیام اسلام را به جهان‏ بشریت شناسانده و ارائه کرده است ، آنهم چقدر بلیغ ! همان طوری که عرض‏ کردم ، سخن بر دو قسم است : سخن محکم و سخن متشابه . می‏دانید که سخن از نظر دیگر ، باز بر دو قسم است : سخن بلیغ و سخن غیر بلیغ . علمای اسلامی پاره‏ای از سخنان را سخنان فصیح و بلیغ می‏گویند . به چه سخنی سخن بلیغ می‏گویند ؟ به سخنی که بتواند منظور و هدف‏ گوینده را به خوبی و شایستگی به فکر و روح و به احساس طرف برساند ، سخنی که بتواند واقعا هدف گوینده را برساند . نهضت هم همین طور است ، نهضت بلیغ و نهضت غیر بلیغ داریم . نهضت بلیغ نهضتی است که پیامی را که می‏خواهد به دلها و فکرها و احساسها ابلاغ بکند و برساند ، به خوبی برساند . از این جنبه وقتی نگاه‏ می‏کنیم ، می‏بینیم که بلیغتر و رساتر و رساننده‏تر از نهضت حسینی ، نهضتی‏ در جهان پیدا نمی‏شود . نهضتی که شما از یک طرف می‏بینید از نظر ابعاد مکانی جهانی شده است و از طرف دیگر از نظر زمانی بعد از حدود چهارده‏ قرن ، قدرت رسانندگی و قدرت نفوذش نه تنها کاسته نشده ، بلکه افزایش‏ یافته است . نهضتی است فوق العاده قوی . حالا ، ما باید مقداری راجع به خود تبلیغ بحث بکنیم تا عناصر تبلیغی در نهضت امام حسین ( ع ) را درست بشناسیم و بیان کنیم . معنا و مفهوم‏ تبلیغ را دانستیم ، و دانستیم که قرآن مجید روی کلمه تبلیغ تکیه کرده‏ است . در نهج البلاغه جمله معروفی است درباره فلسفه بعثت انبیاء . می‏فرماید : « فبعث فیهم رسله ، و واتر الیهم انبیائه لیستادوهم میثاق‏ فطرته و یذکروهم منسی نعمته و یحتجوا علیهم بالتبلیغ » ( 1 ) . یعنی خدا ، پیامبران را یکی پشت سر دیگری فرستاد . برای چه ؟ اولا برای اینکه : خدا پیمانی با تکوین ، در سرشت آدمیان نهاده است . ( می‏خواهد بگوید دین ، امری نیست که بر بشر تحمیل شده باشد ، بلکه پاسخ‏ به ندای فطرت بشر است . پیمانی که خدا بسته است ، روی کاغذ نیست ، با لفظ نیست ، با صوت نیست ، با بیعت نیست ، بلکه با قلم تقدیر است ، در عمق روح و سرشت انسانهاست) می‏گوید پیغمبران آمده‏اند به مردم بگویند: ایها الناس ! آن پیمانی که در سرشت خود با خدای خود بسته‏اید ، ما وفای‏ به آن پیمان را از شما می‏خواهیم نه چیز دیگر . « و یذکروهم منسی نعمته » ( 1 ) ، پیامبران یاد آورانند . « و یحتجوا علیهم بالتبلیغ » ( 2 ) ، و برای اینکه پیام خدا را به مردم ابلاغ کنند و از این راه با مردم اتمام‏ حجت نمایند . « و یثیروا لهم دفائن العقول » ( 3 ) . ( چه جمله‏های عجیبی ! ) می‏فرماید : در عقلهای مردم ، در فکر مردم ، در روح مردم ، در اعماق باطن‏ مردم ، گنجهایی مدفون است ، گنجهایی عقلانی در عقل مردم وجود دارد ، ولی‏ روی این گنجها را خاکها و غبارها پوشانیده است . پیغمبران آمده‏اند تا این غبارها را ، این لایه‏های خاک را بزدایند و این گنجی را که مردم در درون خود دارند به خود آنها بنمایانند . هر فردی در خانه روح و روان خود گنجی دارد و از آن بی‏خبر است . پیغمبران آمده‏اند آن گنج را بنمایانند تا هر کس با کمال شوق و شور و ابتهاج در صدد بیرون آوردن گنج خودش باشد . پیغمبران خدا همه مبلغند به این بیان که عرض کردم ، ولی همه مشرع نیستند . اینست که پیغمبران خدا دو دسته‏اند : پیغمبرانی که هم‏ مشروعند و هم مبلغ ، و پیغمبرانی که فقط مبلغند . پیغمبران مشرع یعنی‏ پیغمبران قانونگزار که عده‏شان خیلی کم است ، جمعا پنج تا می‏شوند : نوح ، ابراهیم ، موسی ، عیسی و خاتم الانبیاء صلی الله علیه و آله وسلم . ولی‏ همه پیغمبران ، مبلغ رسالات الهی هستند همچنانکه آمر به معروف و ناهی از منکر هستند . اینکه شنیده‏اید یکصد و بیست و چهار هزار پیغمبر آمده‏اند ، هر پیغمبری ، برای بشر قانون نیاورده ، آنها که قانون آورده‏اند محدودند . سایر پیغمبران مبلغ پیامی بوده‏اند ، که پیغمبران مشرع آورده‏اند ، و آنها را پیغمبران تبلیغی باید گفت . همان طوری که بعد از پیغمبر آخرالزمان و خاتم ، پیغمبر مشرعی نخواهد آمد ، بعد از او پیغمبر مبلغی هم نخواهد آمد ، ولی مبلغ باید باشد ، چطور ؟ چون دوره ختمیه دوره کمال و بلوغ بشر است‏ ، در این دوره آن وظیفه‏ای را که صدوبیست و چهار هزار پیغمبر منهای پنج‏ تا انجام می‏دادند ( و در واقع خدا خودش انجام می‏داد ، یعنی پیغمبرانی را برای این کار مبعوث می‏کرد ) ، یعنی تبلیغ را ، باید مردم عادی انجام‏ بدهند ، غیر پیغمبران باید انجام بدهند ، علماء و غیر علماء باید انجام‏ بدهند . این است که مبلغین واقعی اسلام ، پیامبران پیامبرند ، یعنی پیام‏ پیامبر را به مردم می‏رسانند . اما ، شرط موفقیت یک پیام چیست ؟ چگونه پیامی می‏تواند موفق بشود ؟ آیا اسلام خودش پیام موفقی بوده است ؟ اگر آری ، راز موفقیت اسلام در چیست ؟ شرایط موفقیت یک پیام چهار چیز است که اگر این چهار شرط در یک جا جمع بشود ، موفقیت آن پیام قطعی است ، ولی اگر این چهار تا جمع نشود شکلهای مختلفی پیدا می‏شود . اولین شرط موفقیت یک پیام ، عقلی بودن ، قدرت و نیرومندی محتوای آن‏ است . یعنی اینکه خود آن پیام ، برای بشر چه آورده باشد ، با نیازهای‏ بشر چگونه انطباق داشته باشد ، یعنی چگونه برآورنده نیازهای بشر باشد . بشر صدها نیاز دارد ، نیازهای فکری ، احساسی ، عملی ، اجتماعی و مادی‏ دارد . یک پیام نه تنها نباید بر ضد نیازهای بشر باشد بلکه باید موافق و منطبق بر آنها باشد . یک پیام در درجه اول باید منطقی باشد ، یعنی با عقل و فکر بشر سازگار باشد ، به گونه‏ای باشد که جاذبه عقل انسان آن را به‏ سوی خودش بکشد . یک پیام اگر ضد منطق و عقل باشد ولو مثلا احساسی باشد ، برای مدت کمی ممکن است دوام پیدا بکند ، ولی برای همیشه قابل دوام‏ نیست . این است که در قرآن کریم دائما دم از تعقل و تفکر می‏زند . قرآن‏ هرگز عقل و منطق را ترک نکرده است ، بلکه از عقل و منطق به عنوان یک‏ پایه برای خود استفاده کرده و دعوت به تعقل نموده است . همچنین برای اینکه محتوای یک پیام غنی و نیرومند باشد ، باید با احساسات بشر انطباق داشته باشد : انسان کانونی دارد غیر از کانون عقلی و فکری به نام کانون احساسات که آن را نمی‏توان نادیده گرفت . توافق و هماهنگی با احساسات و تا حدی اشباع احساسات عالی و رقیق بشر و نیز هماهنگی با نیازهای زندگی و نیازهای عملی و عینی بشر ، از دیگر شرایط غنی‏ بودن ، محتوای یک پیام است . اگر پیامی با نیازهای طبیعی بشر ضدیت‏ داشته باشد ، نمی‏تواند موفق باشد . حدیثی داریم که در فقه هم به آن استناد می‏کنند . پیغمبر اکرم فرمود : « الاسلام یعلو و لا یعلی علیه » ( 1 ) یعنی اسلام علو و برتری پیدا می‏کند ، غلبه پیدا می‏کند و چیزی بر اسلام پیروز نمی‏شود و غلبه پیدا نمی‏کند . این‏ حدیث از آن احادیثی است که هر گروهی از علمای اسلام با یک دید به آن‏ نگریسته و نوعی استنباط کرده‏اند و در واقع از آن جمله‏های متشابه پیغمبر است ، به این معنی که از " جوامع الکلم " پیغمبر است ، یعنی یک لفظ است به جای چند معنی . توضیح اینکه : علمای فقه که از دید فقهی به هر چیزی نگاه می‏کنند ، از این حدیث چنین استنباط کرده‏اند که در مقررات‏ اجتماعی اسلام هیچ قانونی که نتیجه آن این باشد که غیر مسلمان بر مسلمان‏ برتری پیدا کند وجود ندارد ، و اسلام چنین قانونی را امضاء نمی‏کند . برای‏ مثال آیا در جامعه اسلامی ، یک نفر از اهل ذمه ( مانند یهودیان و مسیحیان‏ و احیانا زرتشتیان ) می‏تواند در حال و شانی قرار بگیرد که او حاکم باشد و یک مسلمان محکوم و مثلا یک بنده مسلمان را در اختیار خودش بگیرد ؟ فقهاء می‏گویند : « الاسلام یعلو و لا یعلی علیه » ، یعنی دست اسلام همیشه‏ باید بالا باشد ، اسلام دست پائین را هرگز نمی‏پذیرد ، و از این اصل احکامی‏ را استنباط می‏کنند . متکلمین که از جنبه دیگری به مسائل نگاه می‏کنند و به این حدیث از دید کلامی می‏نگریسته‏اند ( متکلم ، سر و کارش با منطق و استدلال و بحث و محاجه است ) ، می‏گویند : « الاسلام یعلو و لا یعلی علیه » ، یعنی‏ منطق اسلام بر هر منطق دیگری برتری دارد . آنجا که منطقها و استدلالها با یکدیگر مواجه می‏شوند ، در عرصه استدلالها و در میدان احتجاجها و در سرزمین‏ منطقها منطق اسلام بر هر منطق دیگری برتری و غلبه دارد . این ، دید و بعد دیگری از این حدیث است . آنها که از دید اجتماعی به این حدیث نگاه‏ کرده‏اند ، مسئله را به شکل دیگری طرح می‏کنند ، می‏گویند : « الاسلام یعلو و لایعلی علیه » ، یعنی در جریان عمل برتری با اسلام است ، چرا ؟ برای اینکه‏ قانون اسلام از هر قانون دیگری بر نیازهای بشر منطبقتر است و لذا راه‏ خودش را عملا بهتر باز می‏کند . انسان وقتی نگاهی به دستگاههای تبلیغاتی مسیحیت می‏کند و آن وسعت و امکانات ، آن وسائل ، آن ابزارها ، آن افراد ، آن بودجه عظیم ، آن‏ تاکتیکها و آن همه تجهیزات و تشکیلات تبلیغاتی را می‏بیند ، می‏گوید مگر با این همه دستگاه تبلیغاتی مسیحیت ، اسلام می‏تواند ، مقاومت بکند ؟ ! واقعا عجیب است ! وقتی به خودمان نگاه می‏کنیم ، می‏بینیم از نظر دستگاه‏ تبلیغاتی واقعا در حد صفر هستیم . هیچ دینی در دنیا به اندازه اسلام از نظر دستگاه تبلیغاتی و مبلغینش ضعیف نیست . حتی وقتی به یهود که‏ اقلیت است نگاه می‏کنیم ، می‏بینیم این آبهای زیر کاه بسیار مجهز هستند ، لااقل به عوامل تحریف . اینها جنبه اثباتی ندارند که مردم را دعوت به‏ یهودیگری بکنند ، ولی جنبه تخریبیشان زیاد است ، یعنی تخریب مکتبهای‏ دیگران . شما می‏بینید یک نفر یهودی یک عمر در یک رشته از رشته های‏ اسلامی درس می‏خواند برای اینکه یک کرسی اسلامی را در یک دانشگاه اشغال بکند و در آن کرسی کار خود را انجام بدهد ، یا یک کتاب بنویسد و در آن کتاب فکر خودش را پخش کند . هیچ می‏دانید که ( این را من از اهل اطلاع مکرر شنیده‏ام ) بیش از 90 درصد کرسیهای اسلام شناسی جهان در اشغال یهودیهاست ؟ اسلام شناسهای جهان‏ یهودیها هستند ! شما ببینید ، اینها چقدر قدرت ضربه زدن دارند ! ، مسیحیت و این یهودیت ! شما همینهایی که اسمشان را گذاشته‏اید فرقه ضاله‏ گمراه سیاسی که در کشور خودمان وجود دارند ، همین حزب کوچک را ببینید چقدر دستگاه تبلیغاتیش قوی است ! در این حال ، چند سال پیش بود در روزنامه‏ای خواندم ( از روزنامه‏ لوموند نقل کرده بود ) که در طول چند سال اخیر ، چهارده میلیون نفر از مردم دنیا مسلمان شده‏اند . با کدام تبلیغ ؟ مبلغی نبوده ، شاید حداکثر یک رادیوی مثلا ترانزیستوری داشته‏اند که گاهی اوقات از کشورهای عربی‏ برنامه‏هایی می‏گرفته‏اند . با یک نفر مطلعی که از اروپا آمده بود ، این‏ موضوع را در میان گذاشتم . این شخص که سالهای سال در اروپا بوده و الان‏ هم در اروپاست گفت : من با فلان مقام مسیحی که صحبت کردم ، گفت لوموند اشتباه کرده ، در سالهای اخیر بیست و پنج میلیون نفر مسلمان شده‏اند ، و گفت در افریقا دو نیرو در حال پیشروی است ، اسلام و کمونیسم ، و مسیحیت‏ هر چه فعالیت می‏کند پیشروی قابل توجهی ندارد . در حالی که دستگاه‏ تبلیغاتی آن قوی و وسیع و دستگاه تبلیغاتی اسلام ضعیف است . علتش این‏ است که محتواها فرق می‏کند ، این محتوا قوی و منطقی است و آن محتوا به‏ اصطلاح احساسی است ، از نظر احساسی بسیار قوی است . این محتوا ، عملی است و با زندگی عملی سر و کار دارد ولی آن محتوا تحمیلی است . حرف اول اسلام ، مثل آب در گلوی یک تشنه ، به گوارایی نفوذ می‏کند . می‏گوید عقل ، و با عقل خدا و توحید را اثبات می‏کند . ولی مسیحیت ، حرف اولش این است که‏ عقل را کنار بگذار و بگو تثلیت ! ایام ، ایام محرم است و ما این بحث را طرح کرده‏ایم برای اینکه پیام‏ حسینی را به مردم برسانیم و بعد بیان کنیم که نهضت حسینی چگونه پیام‏ رسان اسلام بود ، چگونه امام حسین توانست با نهضت خودش پیام اسلام را به‏ جهان و جهانیان برساند . امام حسین علیه السلام در هشتم ذی الحجه ، در همان جوش و خروشی که حجاج‏ وارد مکه می‏شدند و در همان روزی که باید به جانب منا و عرفات حرکت‏ کنند ، پشت به مکه کرد و حرکت نمود و آن سخنان غرای معروف را که نقل‏ از سید بن طاووس است ، انشاء کرد . منزل به منزل آمد تا به نزدیکیهای‏ سر حد عراق رسید . در کوفه حالا چه خبر است و چه می‏گذرد خدا عالم است . داستان عجیب و اسف انگیز جناب مسلم در آنجا رخ داده است . امام حسین‏ علیه السلام در بین راه شخصی را دیدند که از طرف کوفه می‏آید به این طرف‏ ( در سرزمین عربستان جاده و راه شوسه نبوده که از کنار یکدیگر رد بشوند . بیابان بوده است ، و افرادی که در جهت خلاف هم حرکت می‏کردند ، با فواصلی از یکدیگر رد می‏شدند ) ، لحظه‏ای توقف کردند به علامت اینکه من با تو کار دارم ، و می‏گویند این شخص امام حسین علیه السلام را می‏شناخت و از طرف دیگر حامل خبر اسف آوری بود ، فهمید که اگر برود نزدیک امام‏حسین ، از او خواهد پرسید که از کوفه چه خبر ؟ باید خبر بدی را به ایشان بدهد . نخواست آن خبر را بدهد و لذا راهش را کج کرد و رفت طرف دیگر . دو نفر دیگر از قبیله بنی اسد که در مکه بودند و در اعمال حج شرکت کرده بودند ، بعد از آنکه کار حجشان به پایان رسید ، چون قصد نصرت امام‏حسین را داشتند ، به سرعت از پشت سر ایشان حرکت کردند تا خودشان را برسانند به قافله‏ اباعبدالله ( ع ) . اینها تقریبا یک منزل عقب بودند . برخورد کردند با همان شخصی که از کوفه می‏آمد . به یکدیگر که رسیدند به رسم عرب انتساب کردند ، یعنی بعد از سلام و علیک این دو نفر از او پرسیدند نسبت را بگو ، از کدام قبیله‏ هستی ؟ گفت من از قبیله بنی‏اسد هستم ، اینها گفتند : عجب ! نحن اسدیان‏ ، ما هم که از بنی اسد هستیم ، پس بگو پدرت کیست ، پدر بزرگت کیست ؟ او پاسخ گفت ، اینها هم گفتند تا همدیگر را شناختند . بعد ، این دو نفر که از مدینه می‏آمدند ، گفتند از کوفه چه خبر ؟ گفت حقیقت این است که‏ از کوفه خبر بسیار ناگواری است و اباعبدالله ( ع ) که از مکه به کوفه‏ می‏رفتند وقتی مرا دیدند ، توقفی کردند و من چون فهمیدم برای استخبار از کوفه است ، نخواستم خبر شوم را به حضرت بدهم . تمام قضایای کوفه را برای اینها تعریف کرد . این دو نفر آمدند تا رسیدند به حضرت . به منزل اولی که رسیدند ، حرفی‏ نزدند ، صبر کردند تا آنگاه که اباعبدالله ( ع ) در منزلی فرود آمدند که تقریبا یک شبانه روز ، از آن وقت که با آن شخص ملاقات کرده بودند ، فاصله زمانی داشت . حضرت ، در خیمه نشسته و عده‏ای از اصحاب همراه‏ ایشان بودند که آن دو نفر آمدند و عرض کردند یا اباعبدالله ! ما خبری‏ داریم ، اجازه می‏دهید آن را در همین مجلس به عرض شما برسانیم یا می‏خواهید در خلوت به شما عرض کنیم ؟ فرمود : من از اصحاب خودم چیزی را مخفی نمی‏کنم ، هر چه هست در حضور اصحاب من بگوئید . یکی از آن دو نفر عرض کرد : یا ابن رسول الله ! ما با آن مردی که دیروز با شما برخورد کرد ولی توقف نکرد ، ملاقات کردیم ، او مرد قابل اعتمادی بود ، ما او را می‏شناسیم ، هم قبیله ماست ، از بنی‏اسد است . ما از او پرسیدیم در کوفه‏ چه خبر است ؟ خبر بدی داشت ، گفت من از کوفه خارج نشدم مگر اینکه به‏ چشم خود دیدم که مسلم و هانی را شهید کرده بودند و بدن مقدس آنها را در حالی که ریسمان به پاهایشان بسته بودند ، در میان کوچه و بازارهای کوفه‏ می‏کشیدند . اباعبدالله ( ع ) ، خبر مرگ مسلم را که شنید ، چشمهایش پر از اشک شد ولی فورا این آیه را تلاوت کرد : « من المؤمنین رجال صدقوا ما عاهدوا الله علیه فمنهم من قضی نحبه و منهم من ینتظر و ما بدلوا تبدیلا ( 1 ) در چنین موقعیتی ابا عبدالله ( ع ) نمی‏گوید کوفه را که گرفتند ، مسلم‏ که کشته شد ، هانی که کشته شد ، پس ما کارمان تمام شد ، ما شکست خوردیم‏ ، از همینجا برگردیم . جمله‏ای گفت که رساند مطلب چیز دیگری است . این آیه قرآن که الان خواندم ، ظاهرا درباره جنگ احزاب‏ است . یعنی بعضی مؤمنین به پیمان خودشان با خدا وفا کردند و در راه حق‏ شهید شدند ، و بعضی دیگر انتظار می‏کشند که کی نوبت جانبازی آنها برسد . فرمود : مسلم وظیفه خودش را انجام داد نوبت ماست . کاروان شهید رفت از پیش وان ما رفته گیر و می‏اندیش او به وظیفه خودش عمل کرد ، دیگر نوبت ماست . البته در اینجا هر یک‏ سخنانی گفتند . عده‏ای هم بودند که در بین راه به اباعبدالله ( ع ) ملحق‏ شده بودند ، افراد غیر اصیل که اباعبدالله ( ع ) آنها را غیظ و در فواصل‏ مختلف از خودش دور کرد . اینها همینکه فهمیدند در کوفه خبری نیست ، یعنی آش و پلوئی نیست ، بلند شدند و رفتند ( مثل همه نهضتها ) . لم یبق معه الا اهل بیته و صفوته ، فقط خاندان و نیکان اصحابش با او باقی ماندند که البته عده آنها در آن وقت خیلی کم بود ( در خود کربلا عده‏ای از کسانی که قبلا اغفال شده و رفته بودند در لشکر عمرسعد ، یک‏یک‏ بیدار شدند و به اباعبدالله ملحق گردیدند ) ، شاید بیست نفر بیشتر همراه‏ اباعبدالله نبودند . در چنین وضعی خبر تکان‏دهنده شهادت مسلم و هانی به‏ اباعبدالله ( ع ) و یاران او رسید . صاحب لسان‏الغیب می‏گوید : بعضی از مورخین نقل کرده‏اند امام حسین علیه‏السلام که چیزی را از اصحاب خودش‏ پنهان نمی‏کرد ، بعد از شنیدن این خبر می‏بایست به خیمه زنها و بچه ها برود و خبر شهادت مسلم را به آنها بدهد ، در حالی که در میان آنها خانواده مسلم هست ، بچه‏های کوچک مسلم هستند ، برادران کوچک مسلم هستند ، خواهر و بعضی از دختر عموها و کسان مسلم هستند . حالا اباعبدالله ( ع ) به چه شکل به آنها اطلاع بدهد . مسلم دختر کوچکی‏ داشت . امام حسین ( ع ) وقتی که نشست او را صدا کرد ، فرمود بگوئید بیاید . دختر مسلم را آوردند ، او را نشاند روی زانوی خودش و شروع کرد به نوازش کردن . دخترک زیرک و باهوش بود ، دید که این نوازش ، یک‏ نوازش فوق‏العاده است ، پدرانه است ، لذا عرض کرد یا اباعبدالله ! یا ابن رسول الله ! اگر پدرم بمیرد چقدر . . . ؟ اباعبدالله ( ع ) متأثر شد ، فرمود : دخترکم من به جای پدرت هستم . بعد از او ، من جای پدرت را می‏گیرم . صدای گریه از خاندان اباعبدالله ( ع ) بلند شد . اباعبدالله ( ع‏ ) رو کرد به فرزندان عقیل و فرمود : اولاد عقیل ! شما یک مسلم دادید کافی‏ است ، از بنی عقیل یک مسلم کافی است ، شما اگر می‏خواهید برگردید ، برگردید . عرض کردند یا اباعبدالله ! یا ابن رسول الله ! ما تا حال که‏ مسلمی را شهید نداده بودیم ، در رکاب تو بودیم ، حالا که طلبکار خون مسلم‏ هستیم ، رها کنیم ؟ ابدا ، ما هم در خدمت شما خواهیم بود تا همان‏ سرنوشتی که نصیب مسلم شد ، نصیب ما هم بشود . و لا حول و لا قوش الا بالله العلی العظیم وصلی الله علی محمد و آله‏ الطاهرین .


نوشته شده توسط : فاتحی نیا

نظرات دیگران [ نظر]


: منوی وبلاگ :


بازدیدهای امروز:
4 بازدید
بازدیدهای دیروز:
1 بازدید
مجموع بازدیدها:
36394 بازدید

صفحه اصلی


وضعیت من در یاهو
پست الکترونیک
پارسی بلاگ
درباره من


: درباره خودم :
عنصر تبلیغ در نهضت حسینی ( تبلیغ در اسلام ) - جلسه اول : مفهوم ت - شیفتگان حضرت رقیه (ص)
فاتحی نیا
: لوگوی وبلاگ :

عنصر تبلیغ در نهضت حسینی ( تبلیغ در اسلام ) - جلسه اول : مفهوم ت - شیفتگان حضرت رقیه (ص)

: لینک دوستان من :

دکتر علی حاجی ستوده


: لوگوی دوستان من :






: فهرست موضوعی یادداشت ها :
(حماسه حسینی جلد2)عنصر امر به معروف و نهی از منکر در نهضت حسینی . (حماسه حسینی جلد2)مقدمه . بخش پنجم شعارهای عاشورا . بخش ششم تحلیل واقعه عاشورا . بخش هفتم ماهیت قیام حسینی . تحریفات معنوی حادثه کربلا . جلسه پنجم ارزش امر به معروف و نهی از منکر از نظر علمای اسلام . جلسه چهارم مراحل و اقسام امر به معروف و نهی از منکر . جلسه دوم ارزش هر یک از عوامل . جلسه سوم شرایط امر به معروف و نهی از منکر . جلسه ششم کارنامه ما در امر به معروف و نهی از منکر . جلسه هفتم تاثیر امر به معروف و نهی از منکر اهل بیت امام پس از حا . حماسه حسینی - جلسه اول : دو چهره حادثه کربلا . حماسه حسینی - جلسه دوم : نهضت حسینی ، حماسه‏ای مقدس . حماسه حسینی - جلسه سوم : نهضت حسینی ، عامل شخصیت یافتن جامعه اسل . دانلود نرم افزار مذهبی موبایل . شرایط مبلغ و تاثیر تبلیغی اهل بیت امام حسین ( ع ) در مدت اسارتشا . شهیدبرنسی . عنصر تبلیغ در نهضت حسینی ( تبلیغ در اسلام ) - جلسه اول : مفهوم ت . عنصر تبلیغ در نهضت حسینی ( تبلیغ در اسلام ) - جلسه پنجم : حادثه . عنصر تبلیغ در نهضت حسینی ( تبلیغ در اسلام ) - جلسه چهارم : روشها . عنصر تبلیغ در نهضت حسینی ( تبلیغ در اسلام ) - جلسه دوم : وسائل و . عنصر تبلیغ در نهضت حسینی ( تبلیغ در اسلام ) - جلسه سوم : روش تبل . عنصر تبلیغ در نهضت حسینی ( تبلیغ در اسلام ) - جلسه ششم : نقش اهل . وظیفه ما در برابر تحریفها .


: آرشیو یادداشت ها :

کتابخانه
دانلود نرم افزار های مذهبی موبایل
شهید برونسی



: جستجو در وبلاگ :


: پشتیبانی :

کانون وبلاگ نویسان مذهبی