بسم الله الرحمن الرحیم الحمد لله رب العالمین ، باری الخلائق اجمعین ، و الصلوه و السلام علی عبدالله و رسوله و حبیبه و صفیه ، سیدنا و نبینا و مولانا ابی القاسم محمد و آله الطیبین الطاهرین المعصومین . اعوذ بالله من الشیطان الرجیم : « التائبون العابدون الحامدون السائحون الراکعون الساجدون الامرون بالمعروف و الناهون عن المنکر و الحافظون لحدود الله و بشر المومنین ( 1 ) . همانطور که عامل امر به معروف و نهی از منکر ارزش نهضت حسینی را بالا و بالاتر برد ، متعاکسا نهضت حسینی ارزش امر به معروف و نهی از منکر را بالا برد . همانطور که تاثیر عامل امر به معروف و نهی از منکر ، این نهضت را در عالیترین سطحها قرار داد . این نهضت مقدس نیز این اصل اسلامی را در عالیترین سطحها قرار داد . چطور این اصل را بالا برد ؟ مگر حسین بن علی میتواند یک اصل اسلامی را پائین یا بالا ببرد ؟ ! نه ، مقصودم این نیست که در واقع و نفس الامر یعنی در متن اسلام امر به معروف و نهی از منکر ، ارزشی داشت و حسین بن علی آمد و ارزش این اصل را در متن اسلام عوض کرد . این ، کار حسین بن علی نیست ، کار پیغمبر خدا هم نیست ، کار خداست . خدا که خود این اصول را بر بندهاش ، برای بندگانش فرستاده است ، برای هر اصلی یک درجه ، یک مرتبه و ارزشی قرار داده است . حتی پیغمبر قادر نیست تصرفی در اینگونه مسائل بکند و در متن واقع اسلامی تاثیر بگذارد . مقصودم این است که نهضت حسینی اصل امر به معروف و نهی از منکر را از نظر استنباط و اجتهاد و علماء اسلامی و به طور کلی مسلمین بالا برد . اصطلاحی طلاب علوم دینیه دارند ، میگویند : مقام ثبوت و مقام اثبات . مقام ثبوت ، یعنی مقام واقع . در مقام واقع و نفس الامر ، هر چیزی در یک حد و درجهای است . به قول فلاسفه جدید ، شی فی نفسه و شی برای ما . مقام ثبوت ، مقام شیء فی نفسه است و مقام اثبات ، مقام شیء برای ماست . توضیح مطلب اینست : فرض کنید یک عده پزشک قلب در یک شهر وجود دارند . در مقام واقع و نفس الامر ممکن است همه اینها در یک درجه باشند و ممکن است آقای " الف " درجهاش در حد اعلا باشد ، یعنی بهترین و متخصص ترین و عالمترین طبیب قلب باشد ، آقای " ب " درجه دوم ، آقای " ج " درجه سوم و آقای " د " درجه چهارم باشد . اما مردم چگونه میشناسند ؟ آنها در نزد مردم چه ارزش و اعتباری دارند ؟ آیا ارزش و اعتباری که اجتماع برای آنها قائل است ، با ارزش و اعتباری که در واقع و نفس الامر دارند ، یکی است ؟ آقای " الف " که پزشک درجه اول قلب است ، جامعه هم او را به عنوان پزشک درجه اول میشناسد ؟ آقای " ب " که پزشک درجه دوم این شهر است ، جامعه هم او را پزشک درجه دوم میشناسد ؟ گاهی همینطور است . ولی ممکن است عکس مطلب باشد ، یعنی اجتماع در اثر عواملی ، تبلیغاتی ، اشتباهاتی ، جریاناتی ، در مقام اثبات و در مقام شیء برای ما ، درست بر خلاف واقع قضاوت کند . پزشک درجه چهارم را اول بداند ، سوم را درجه دوم و دوم را درجه سوم بداند و آن را که در واقع درجه اول است ، درجه چهارم به شمار آورد . پس در اینجا مقام اثبات با مقام ثبوت فرق میکند . شیء برای ما با شیء فی نفسه فرق میکند . پس اینکه میگویم حسین بن علی ارزش امر به معروف و نهی از منکر را بالا برد ، مقصودم اینست که در جهان اسلام بالا برد نه در اسلام . در متن اسلام ، در مقام ثبوت ، در مقام شیء فی نفسه ، در اختیار حسین بن علی ( ع ) یا پیغمبر ( ص ) یا علی بن ابیطالب ( ع ) نیست که ارزش اصلی را بالا یا پائین ببرند . خداست که برای هر اصلی از اصول اسلام ارزش معینی قائل شده است . ولی از نظر جامعه اسلامی ، آیا جامعه اسلامی ارزشهای اسلامی را در آن حدی که وجود دارد و هست ، در آن حدی که در مقام ثبوت و در مقام شیء فی نفسه هست ، میشناسد ؟ ممکن است جامعه آنطور نشناسد و گاهی درست اول را داشته باشد . علی علیه السلام فرمود : من چنین پیش بینی میکنم که اسلام در میان مردم به حالت پوستینی در آید که آن را وارونه پوشیدهاند : « و لبس الاسلام لبس الفرو مقلوبا » ( 1 ) همانطور که پوستینی را وارونه میپوشند ، مردم ، اسلام را وارونه تلقی کنند ، رو را به جای پشت و پشت را به جای رو بگیرند . در این صورت نه تنها چنین پوستینی گرمی ندارد ، بلکه چیز مضحک و موحشی هم از آب در میآید . ارزشهای اسلامی اگر معکوس شود ، ارزش درجه اول ، درجه آخر شمرده شود و درجه آخر ، درجه اول ( 2 ) ، معنایش همان اسلامی است که وارونه شده ، پوستینی است که آن را وارونه پوشیدهاند . از نظر مسلمین ارزش امر به معروف و نهی از منکر متفاوت است . این مسئله را از نظر علمای اسلامی توضیح میدهم . البته علمای اسلامی تحت این عنوان یعنی ارزش امر به معروف و نهی از منکر چقدر است ، بحث نکردهاند ، ولی مسئلهای را بحث کردهاند ک ه از آن میتوان به ارزش امر به معروف و نهی از منکر در نظر علما پی برد . اصلی در اسلام است ، و حدیث نبوی است که بر طبق آن همه علمای اسلام نظر میدهند و آن اینکه پیغمبر اکرم فرمود : « اذا اجتمعت حرمتان ترکت الصغری للکبری » . اگر دو ارزش ، دوامر محترم در اسلام با یکدیگر اجتماع پیدا کنند ، یعنی تزاحم پیدا کنند ، باید کوچکتر را رها کنید ، بزرگتر را بگیرید . این مطلب مثالهای خیلی واضحی دارد . مثال معروفی که ذکر میکنند این است : وارد زمین غصبی شدن حرام است . اگر شما دیدید در یک زمین غصبی یک انسان و حتی یک حیوان و نفس محترمی در آب افتاده و دارد غرق میشود ، چه باید بکنید ؟ یا باید پا روی زمین غصبی بگذارید ( که این فی حد ذاته حرام است ) و بروید او را نجات بدهید ، یا به خاطر اینکه به زمین غصبی وارد نشوید سرجایتان بایستید تا آن نفس محترم هلاک شود . اینجا چه باید کرد ؟ دو حرمت است : یکی حرمت مال که قوانین مالی باید محفوظ بماند ، احترام مال مشروع مردم باید محفوظ بماند ، بدون رضایت صاحبش نباید به آنجا وارد شد . و دیگر احترام نفس و جان . احترام مال هرگز به پای احترام جان نمیرسد . شما اگر بناست از این دو احترام ، یکی را فدای دیگری کنید ، باید مال را فدای جان کنید . و در آنوقت اگر وارد زمین غصبی شوید نه تنها گناهی مرتکب نشدهاید ، بلکه ثوابی مرتکب شدهاید ، اطاعتی کردهاید . در باب امر به معروف و نهی از منکر ، این مسئله مطرح است که مرز این کار کجاست ؟ بنده و شما که باید امر به معروف و نهی از منکر کنیم تا کجا باید جلو برویم ؟ یکوقت است که امر به معروف و نهی از منکر میکنیم و هیچگونه آسیبی ، خطری متوجه ما نیست ، اگر نکنیم فقط تنبلی کردهایم . حقیقت را میگوئیم بدون اینکه اگر بگوئیم خطری متوجه ما شود . نهی از منکر میکنیم بدون اینکه خطری متوجه مال ، آبرو و جان ما شود . تا اینجا را همه قبول میکنند . اما اگر به اینجا رسید که اگر بنا شد من امر به معروف و نهی از منکر بکنم ، ضرری به مال من میرسد ، بکنم یا نه ؟ اگر امر به معروف و نهی از منکر کنم ضرری به حیثیت و آبروی من میرسد ، به من فحش میدهند ، مرا کتک میزنند ، آبرویم را میبرند ، به من تهمتها میزنند ، یا نه ؟ اگر امر به معروف و نهی از منکر کنم جانم در خطر قرار میگیرد ، کشته میشود ، بکنم یا نکنم ؟ اگر امر به معروف و نهی از منکر کنم علاوه بر خودم ، جان عزیزانم در خطر است ، خاندانم هم به اسارت میرود ، بکنم یا نکنم ؟ اینجا ممکن است کسی بگوید بعضی از علمای اسلام گفتهاند مرز امر به معروف و نهی از منکر آنجاست که خطری در کار نباشد ، ضرری در کار نباشد ، به آبرو و به جانت و حتی به مالت صدمهای وارد نیاید ، به بدنت صدمهای وارد نشود . در واقع ارزش امر به معروف و نهی از منکر را پائین آوردهاند . گفتهاند امر به معروف و نهی از منکر باید کرد اما نه تا آنجا که آبروی تو هم در خطر باشد ، یعنی اگر پای آبرو در میان بود و پای امر به معروف و نهی از منکر ، امر به معروف و نهی از منکر را رها کن ، به آبرویت بچسب ! البته من قبول دارم که آبرو در اسلام محترم است . بدون شک آبرو و بدن مومن احترام دارد . شما حق ندارید بدون موجب یک زخم کوچک در بدنتان ایجاد کنید ، حق ندارید بدون موجب به خطر بیفتد . در اینکه انسان نباید بدون جهت جان خود را به خطر بیندازد شکی نیست . قرآن میگوید : « و لا تلقوا بایدیکم الی التهلکه »( 1 ) . اگر بخواهید از بالای بام خود را پایین بیندازید ولو تحت فشار قرض قرار گرفته باشید یا در عشقی شکست خورده باشید ، ولو در حالی باشید که تمام دنیا و مافیها برای شما ارزش نداشته باشد ، زندگی تاریک باشد ، این عمل جایز نیست . درست مثل اینست که انسان دیگری را کشته باشید . قرآن کریم صریحا در باب قتل عمد میگوید : « فجزاوه جهنم »( 2 ) کسی که نفس محترمی را میکشد ، اعم از اینکه غیر خودش یا خودش باشد ، کیفر او جهنم است . خالدا فیها برای همیشه هم در جهنم باید باقی بماند . کسانی که خیال میکنند اختیار جان خودشان را دارند ، اشتباه میکنند . مال انسان محترم است . چون مالی که شما دارید تنها مال شما نیست ، در درجه اول مال اجتماع و در درجه دوم مال شماست . حق استفاده از آن را دارید ولی حق تضییع ، اسراف و تبذیر آن را ندارید . اسلام چنین حقی برای شما قائل نیست . مال ، محترم ، بدن ، محترم ، جان ، محترم ، آبرو ، محترم . مگر میتوانید در اجتماع کاری کنید که بی جهت آبرویتان برود ، بی جهت به شما تهمت بزنند ؟ ! « اتقوا مواضع التهم » . بحث در این نیست ، بحث در اینست که امر به معروف و نهی از منکر در برابر این امور محترم چقدر نیرو دارد ؟ درجه احترام امر به معروف و نهی از منکر چقدر بالا است که به مصداق گفته پیغمبر اکرم ( ص ) : « اذا اجتمعت حرمتان ترکت الصغری للکبری » وقتی دو حرمت یا یکدیگر تزاحم و اجتماع پیدا میکنند لزوما باید حرمت کوچکتر را فدای حرمت بزرگتر کنیم . بعضی از علمای اسلام و خیلی متاسفم که باید بگویم بعضی از علمای بزرگ شیعه که از آنها چنین انتظاری نمیرفت ، میگویند : مرز امر به معروف و نهی از منکر ، بیضرری است ، نه بیمفسدهای . ضرری به جان یا مال یا آبرویت نرسد . یعنی اگر پای ضرر به اینها در میان بود ، امر به معروف و نهی از منکر را رها کن ! آن ، کوچکتر از اینست که با احترام جان یا آبرو یا بدن برابری کند ! ارزش امر به معروف و نهی از منکر را پایین میآورند . اما دیگری میگوید نه ، ارزش امر به معروف و نهی از منکر بالاتر از اینهاست ، البته با توجه به موردش . ببین امر به معروف و نهی از منکر را برای چه میخواهی بکنی ؟ در چه موضوعی میخواهی امر به معروف و نهی از منکر کنی ؟ یک وقت موضوع امر به معروف و نهی از منکر موضوع کوچکی است . مثلا کسی کوچه را کثیف میکند ، پوست خربزه را میاندازد در کوچه . نباید بیاندازد . شما اینجا باید نهی از منکر کنید ، باید او را ارشاد و هدایت کنید ، باید به او بگویید این کار را نکن درست نیست . حالا اگر شما برای نهی از منکر کردن در چنین مسئلهای ، به خاطر پوست خربزه در کوچه انداختن ، بدانید یک فحش ناموسی به شما میدهد ، در این صورت این کار آنقدر ارزش ندارد که شما یک فحش ناموسی بشنوید . یک وقت هم هست که موضوع امر به معروف و نهی از منکر ، موضوعی است که اسلام برای آن اهمیتی بالاتر از جان و مال و حیثیت انسان قائل است . میبینید قرآن به خطر افتاده است ، تمام دسیسه بازیها برای اینست که با قرآن مبارزه شود ، وضعیت در سر حد به خطر افتادن قرآن و اصول قرآنی است ، در سر حد به خطر افتادن عدالت است که قرآن صریح میگوید : هدف انبیاء برقراری عدالت در اجتماع بشری است : « لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط »( 1 ) . مسئله ظلم و عدالت ، اصل و محور زندگی بشریت است . پیغمبر اکرم فرمود : « الملک یبقی مع الکفر و لا یبقی مع الظلم » . هیچ اجتماعی نمیتواند بر شالوده ظلم و ستم باقی بماند . یا آنجا که مسئلهای نظیر وحدت اسلامی در خطر است که اسلام در موضوع وحدت چه اندازه عنایت و حساسیت دارد و به وحدت مسلمین اهمیت میدهد ! میفرماید : « و اعتصموا بحبل الله جمیعا و لا تفرقوا »(2) . دست دشمن را میبینی ، دسیسه دشمن را میبینی که دائما میان مسلمین تفرقه اندازی میکند . آیا در اینجا میگویی : امر به معروف نکن ، حرف نزن ، نهی از منکر نکن ؟ ! که اگر این را بگویم جانم در خطر است ، آبرویم در خطر است ، اجتماع نمیپسندد ، از این مزخرفها ؟ ! بنابراین امر به معروف و نهی از منکر در مسائل بزرگ مرز نمیشناسد . هیچ چیزی ، هیچ امر محترمی نمیتواند با امر به معروف و نهی از منکر برابری کند ، نمیتواند جلویش را بگیرد . این اصل دائر مدار اینست که موضوع امر به معروف و نهی از منکر چیست . اینجاست که میبینیم حسین بن علی ارزش امر به معروف و نهی از منکر را چقدر بالا برد . همانطور که اصل امر به معروف و نهی از منکر ، ارزش نهضت حسینی را به بیانی که قبلا عرض کردم بالا برد ، نهضت حسینی نیز ارزش امر به معروف و نهی از منکر را بالا برد . چون حسین بن علی فهماند که انسان در راه امر به معروف و نهی از منکر به جایی میرسد که مال و آبروی خودش را باید فدا کند ، ملامت مردم را باید متوجه خودش کند ، همانطور که حسین کرد . احدی نهضت حسینی را تصویب نمیکرد . البته در سطحی که آنها فکر میکردند ، درست هم فکر میکردند ، ولی در سطحی که حسین بن علی فکر میکرد ، ماورای حرف آنها بود . آنها در این سطح فکر میکردند که اگر این مسافرت برای به دست گرفتن زعامت است ، عاقبت خوشی ندارد ، و راست هم میگفتند . خود امام هم در روز عاشورا وقتی که اوضاع و احوال را به چشم دید ، فرمود : « لله در ابن عباس ینظر من ستر رقیق » ، مرحبا به پسر عباس که حوادث را از پشت پرده نازک میبیند . تمام اوضاع امروز ، وضع مردم کوفه و وضع اهل بیت مرا در مدینه به من گفت . ابن عباس به امام حسین ( ع ) میگفت : تو اگر به کوفه بروی ، من یقین دارم که مردم کوفه نقض عهد میکنند . بسیاری از افراد دیگر نیز این سخن را میگفتند . در جواب بعضی سکوت میکرد . در جواب یکی از آنها گفت : « لا یخفی علی الامر » مطلبی که تو میگویی ، برخودم نیز پنهان نیست ، خودم هم میدانم . اباعبدالله ( ع ) در چنین جریانی ثابت کرد که به خاطر امر به معروف و نهی از منکر ، به خاطر این اصل اسلامی میتوان جان داد ، عزیزان داد ، مال و ثروت داد ، ملامت مردم را خرید و کشید . چه کسی توانسته است در دنیا به اندازه حسین بن علی به اصل امر به معروف و نهی از منکر ارزش بدهد ؟ معنی نهضت حسینی اینست که امر به معروف و نهی از منکر آنقدر بالاست که تا این حد در راه آن میتوان فداکاری کرد . دیگر با نهضت حسینی جایی برای این سخن باقی نمیماند که امر به معروف و نهی از منکر مرز میشناسد . خیر ، مرز نمیشناسد . بله ، مفسده میشناسد . یعنی آنها که میگویند امر به معروف و نهی از منکر مشروط به عدم مفسده است ، درست میگویند . اگر هم ضرر را به معنی مفسده میگیرند ، درست میگویند . بدین معنی که ممکن است من گاهی امر به معروف و نهی از منکر بکنم ، بخواهم خدمتی به اسلام بکنم ، ولی همین امر به معروف و نهی از منکر من مفسده دیگری برای اسلام به وجود آورد نه برای من . مفسدهای برای اسلام به وجود آورد که آن مفسده از این خدمتی که من از این راه به اسلام میکنم ، بیشتر است . بسیارند افرادی که نهی از منکر میکنند ولی نه تنها نتیجهای نمیگیرند ، بلکه با نهی از منکرشان آن کسی را که نهی از منکر میکنند به کلی از دین بری میکنند . من مسئله ترتب مفسده را میپذیرم اما مسئله ضرر را ، آنهم ضرر شخصی که مرز امر به معروف و نهی از منکر ، ضرر شخصی است ( درباره هر موضوعی میخواهد باشد ) نمیپذیرم ، به دلیل اینکه حسین بن علی نپذیرفت و به دلائل دیگر که فعلا مجال بحث در آنها نیست . حسین بن علی ( ع ) به این اصل تمسک کرد و اثبات نمود که من به این دلیل قیام کردم ، یا لااقل یکی از عوامل و عناصری که مرا به این نهضت وادار کرد ، همین است . او در زمان معاویه علائم و قرائنی نشان میداد که معلوم بود خودش را برای قیام آماده میکند . صحابه پیغمبر را در منی جمع کرد و برای آنها صحبت نمود آنها را روشن کرد ، حقایق را به آنها گفت ، مفاسد اوضاع را برایشان نمایاند ، فرمود شما هستید که چنین وظیفهای دارید . آن حدیث معروف بسیار مفصل و عالی که در " تحف العقول " هست این جریان را و اینکه حسین بن علی چگونه فکر میکرده است ، کاملا نشان میدهد . حسین ( ع ) در اواخر عمر معاویه نامهای به او مینویسد و او را زیر رگبار ملامت خود قرار میدهد و از آن جمله میگوید : معاویه بن ابی سفیان ! به خدا قسم من از اینکه الان با تو نبرد نمیکنم ، میترسم دربارگاه الهی مقصر باشم . میخواهد بگوید خیال نکن اگر حسین امروز ساکت است ، در صدد قیام نیست . من به دنبال یک فرصت مناسب هستم تا قیام من موثر باشد و مرا در راه آن هدفی که برای رسیدن به آن کوشش میکنم ، یک قدم جلو ببرد . روز اولی که از مکه بیرون میآید ، در وصیتنامهای که به محمد ابن حنفیه مینویسد ، صریحا مطلب را ذکر میکند : « انی ما خرجت اشرا و لا بطرا و لا مفسدا و لا ظالما ، و انما خرجت لطلب الاصلاح فی امه جدی ، ارید عن آمر بالمعروف و انهی عن المنکر » ( 1 ) . اباعبدالله در بین راه ، در مواقع متعدد به این اصل تمسک میکند ، و مخصوصا در این مواقع ، اسمی از اصل دعوت و اصل بیعت نمیبرد . عجیب اینست که در بین راه هر چه که قضایای وحشتناکتر و خبرهای مایوس کنندهتر از کوفه میرسید ، خطبهای که حسین میخواند ، از خطبه قبلی داغتر بود . گویا بعد از رسیدن خبر شهادت مسلم ، این خطبه معروف را میخواند : ²ایها الناس! ان الدنیا قد ادبرت و اذنت بوداع ، و ان الاخره قد اقبلت و اشرفت بصلاح » اقتباس از کلمات پدر بزرگوارش است . سپس میفرماید : « الا ترون ان الحق لا یعمل به ، و ان الباطل لا یتناهی عنه ؟ لیرغب المومن فی لقاء الله محقا » ( 2 ) . آیا نمیبینید به حق عمل نمیشود ؟ آیا نمیبینید قوانین الهی پایمال میشود ؟ آیا نمیبینید اینهمه مفاسد پیدا شده واحدی نهی نمیکند و احدی هم باز نمیگردد ؟ « لیرغب المومن فی لقاء الله محقا » در چنین شرایطی یک نفر مومن ( نفرمود : من که حسین بن علی هستم دستور خصوصی دارم ، من چون امام هستم وظیفهام اینست ) باید از جان خود بگذرد و لقاء پروردگار را در نظر بگیرد . در چنین شرایطی از جان باید گذشت . یعنی امر به معروف و نهی از منکر ، اینقدر ارزش دارد . در یکی از خطابههای بین راه بعد از اینکه اوضاع را تشریح میکند ، میفرماید : « انی لا اری الموت الا سعاده و الحیاه مع الظالمین الا برما » ( 1 ) . ایها الناس ! در چنین شرایطی ، در چنین اوضاع و احوالی ، من مردن را جز سعادت نمیبینم . ( بعضی نسخهها شهاده نوشتهاند و بعضی سعاده ) من مردن را شهادت در راه حق میبینم .
نوشته شده توسط : فاتحی نیا
بازدیدهای امروز:
2 بازدید
بازدیدهای دیروز:
1 بازدید
مجموع بازدیدها:
36392 بازدید
پست الکترونیک
پارسی بلاگ
درباره من