بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله ربالعالمین باریالخلائق اجمعین و الصلوه و السلام علی عبد الله و رسوله و حبیبه و صفیه ، سیدنا و نبینا و مولانا ابیالقاسم محمد صلیاللهعلیه و آله و سلم و علی آله الطیبین الطاهرین المعصومین . اعوذ بالله من الشیطان الرجیم : « یا قوم ان کان کبر علیکم مقامی و تذکیری بایات الله فعلی الله توکلت فاجمعوا امرکم و شرکائکم ثم لایکن امرکم علیکم غمه ثم اقضوا الی و لا تنظرون »( 1 ) . موضوع بحث ، حماسهحسینی است . اول باید کلمه حماسه را که در زبان فارسی زیاد استعمال میشود ، برای شما توضیح بدهم . کلمه حماسه به معنی شدت و صلابت است ، و گاه به معنی شجاعت و حمیت استعمال میشود . علمای شعر شناس ، منظومههای شعری را از نظر محتوی یعنی از نظر نوع معنی و هدف شعر به اقسامیتقسیم میکنند : بعضی از منظومهها را منظومههای غنائی ، بعضی را منظومههای حماسی و بعضی را منظومههای وعظی و اندرزی ، بعضی را منظومههای رثایی و بعضی دیگر را منظومههای مدحی میگویند ، دیوان و غزلیات حافظ ، غزلیات سعدی و دیوان شمس تبریزی ، منظومههایغنایی است ، یعنی اگر چه هدف در اینها عرفان است ، ولی لااقل از نظر تشبیب ، زبان عاشقانه است ، سخن از حسن و بیاعتنائی محبوب است ، سخن از درد فراق و درازی شبفراق و کوتاهی ایاموصال است . فکر بلبل همه آن است که گل شد یارش گل در اندیشه ، که چون عشوه کند در کارش دلربائی همه آن نیست که عاشق بکشند خواجه آن است که باشد غم خدمتکارش این یک شعر غنائی است ، گر چه در آخر به یک معنی عرفانی بسیار لطیف و عالی میرسد و حافظ همیشه اینطور است . در آخر همین شعر میگوید : صوفی سرخوش از این دست که کج کرده کلاه بدو جام دگر آشفته شود دستارش اشعارغنائی زیاد است . شعر رثایی یا مرثیه که برای بزرگان دین و سایر بزرگان دنیا و کسانی که منشأ خیر و برکتی بودهاند ، گفته شده است ، نوع دیگر شعر است .برامکه که منقرض شدند ، شعرایی که از دستگاه آنها استفاده میکردند قصایدی در رثای آنها گفتند . خود همین حافظ ، فرزندجوانش که میمیرد با همان زبان مخصوص خودش مرثیه میگوید : بلبلی خونجگر خورد و گلی حاصل کرد بادغیرت به صدش حال پریشان دل کرد . طوطیای را به هوای شکری دل خوش بود ناگهش سیلفنا نقش امل باطل کرد آه و فریاد که از چشم حسود مه و مهر در لحد ماه کمان ابروی من منزل کرد اشعار رثایی زیاد است . مدح و ستایش هم که الیماشاءالله ، خصوصا تملق و چاپلوسی ! اشعار حماسی اشعار دیگری است ، که معمولا فقط آهنگ خاصی را میپذیرد . شعرحماسی ، شعری است که از آن بوئی از غیرت و شجاعت و مردانگی میآید ، شعری است که روح را تحریک میکند و به هیجان میآورد ، مثلا : تن مرده و گریه دوستان به از زنده و طعنه دشمنان مرا عار آید از این زندگی که سالار باشم کنم بندگی این تقسیم بندی اختصاص به شعر ندارد ، نثر هم همینطور است ، نثرهای حماسی داریم ، نثرهای غنائی داریم ، نثرهای رثایی داریم ، انواع نثرها داریم . در جنگ صفین در اولین برخوردی که میان سپاه علی علیهالسلام و سپاه معاویه میشود ، علی ( ع ) روی حسابخودش حاضر نیست که شروع کننده جنگ باشد و تمام کوشش این است که تا حد ممکن مشکلات و اختلافات را حل بکند ، بلکه بتواند معاویه و یارانش را به اصطلاح روبراه بکند ، ولی یک وقت متوجه میشود که آنها پیشدستی کردهاند و شریعه ، یعنی جائی که میشود از فرات آب برداشت را گرفتهاند . علی علیهالسلام سعی میکند با مذاکره مسئله را حل کند ، و پیغام میدهد که هنوز بنای جنگ نیست و میخواهیم مذاکره کنیم بلکه مسئله با مذاکره حل بشود . ولی طرف مقابل قبول نکرد ، بنابراین یا اصحابش باید از تشنگی از پا در بیایند و یا باید جنگید . جنگی که دشمن شروع کرده است . در " نهج البلاغه " است که علی علیهالسلام در مقابل جمعیت ، ناراحت و عصبانی از اینکار میایستد و یک خطبه چندسطری میخواند ، میفرماید : « قد استطعموکم القتال » ( 1 ) اینها گرسنه جنگند و از شما غذا میخواهند اما از دم شمشیر ، « فاقروا علی مذلة ، و تأخیر محلة ، او رووا السیوف من الدماء ترووا من الماء » ( 2 ) لشکریانم ! نمیگویم بروید بجنگید ، بروید یکی از این دو راه را انتخاب کنید : یا تن به ذلت بدهید که آب را ببرند و شما نگاه کنید ، یا اینکه این تیغها را از خون این ناکسان سیراب کنید تا خودتان سیراب شوید . « فالموت فی حیاتکم مقهورین ، و الحیاش فی موتکم قاهرین » ( 3 ) زندگی این است که بمیرید ولی فائق باشید و مردن این است که زنده باشید ، ولی توسریخور . علی علیهالسلام با این سخنان آنچنان هیجان ایجاد کرد که در کمتر از دو ساعت ، دشمن را بکلی از کنار شریعه فرات دور کردند که دیگر دشمن از تشنگی لهله میزد . ولی علی علیهالسلام به سپاهیان خود گفت شما هر روز اجازه بدهید که بیایند و آب بردارند . لشکریان گفتند آنها به ما آب ندادند ، پس ما هم به آنها آب نمیدهیم ، ولی علی ( ع ) فرمود : خیر ، این یک کار غیر انسانی است ، آب یک چیزی است که هر جانداری حق دارد از آن استفاده بکند ، به آنها آب بدهید . پس معلوم شد سخن میتواند سخن حماسی باشد و سخن حماسی یعنی سخنی که در آن بوئی از غیرت و شجاعت و مردانگی باشد ، بوئی از ایستادگی و مقاومت باشد . اگر شعر یا نثری دارای این خصوصیات باشد ، آن را حماسی میگویند . سرگذشتها و حادثهها و تاریخچهها هم اقسامی دارند . حادثههایی داریم غنائی ، حادثههائی داریم اندرزی ، حادثههایی داریم رثایی و حادثههائی داریم حماسی . یک سرگذشت تمامش فقط غناست ، بوی غنا میدهد ، عشق است . مجلات را شاید کم و بیش میخوانید ، در اینها چه حکایت واقعی ، چه افسانه ، چه مخلوطی از واقعیت و افسانه ، همهاش داستان غنائی است . حالا این همه داستان غنائی به گوش این ملت برود چی از آب در میآید ، من نمیدانم ( 1 ) . داستانهای رثایی وبه اصطلاح تراژدیها هم زیاد است . صفحات حوادث روزنامهها را اگر بخوانید اغلب از اینجور قضایا میبینید . داستانهای اندرزی هم داستانهائی هستند که در آنها پندواندرز است . " داستان راستان " ( 1 ) همهاش داستانهای اندرزی است . حتی شخصیتها هم اقسامی دارند ، بعضی از شخصیتها ، شخصیت حماسی هستند و روحشان حماسه است . بعضی روحشان غنائی است ، بعضی روحشان اساسا رثایی است ، آه و ناله است ، بعضی شکل روحشان شکل پندواندرز و موعظه است . حالا که به طور اجمالی معنی حماسه را فهمیدیم ، میتوانیم در اطراف حماسه حسینی بحث بکنیم . آیا حسینبنعلی ( علیهماالسلام ) حادثه حماسی دارد یا ندارد ؟ آیا شخصیت حسینبنعلی ( علیهماالسلام ) یک شخصیت حماسی هست یا نیست ؟ ما باید شخصیت حسینبنعلی ( علیهماالسلام ) را که برای ما یک شخصیت انسانی است بشناسیم . این مرد که ما هر سال به نام او وقتها صرف میکنیم ، پولها خرج میکنیم ، روزها تعطیل میکنیم ، باید خصوصیاتش برای ما شناخته شود و از جمله خصوصیات او همین است که آیا حسین علیهالسلام یک شخصیت حماسی هست یا نه ؟ آیا ما باید با وجود حسین ( ع ) و سرگذشت او یک احساس حماسی داشته باشیم ، یا یک احساس تراژدی ، مصیبت ، رثا و نفلهشدن ؟ در اینجا لازم است مختصری توضیح بدهم : شخصیتهای حماسی که اغلب در منظومههای حماسی از آنها یاد شده است ، جنبه نژادی و قومی دارند و این اعم است از شخصیتهای افسانهای مثل رستم و اسفندیار و یا شخصیتهای واقعی مثل جلال الدین خوارزمشاه در تاریخ ایران . غالبا قهرمانان یک قوم اعم از واقعی و افسانهای ، از آن نظر که انتساب به آن قوم دارند ، احساسات آن مردم را تحریک میکنند . اصولا قهرمان دوستی و قهرمان پرستی جزء سرشت بشر است . مخصوصا وقتی که قهرمان ، تعلقی هم به انسان داشته باشد که انسان بخواهد به او افتخار کند . این قهرمانهای کشتی که موفقیتی به دست میآورند ، براستی مردم برای آنها ابراز احساسات میکنند ، یا قهرمانی که هالتر بلند کرده و رکورد را شکسته و مثلا سه کیلو بیشتر از رکورد جهانی بالا برده است ، چقدر تاجگل نثارش میکنند ، و یا برای کسی که کشتی گرفته و با یک فن ، حریف خود را ضربه فنی کرده است ، براستی ابراز احساسات میکنند . اینها به خاطر این است که قهرماندوستی و قهرمانپرستی در سرشت بشر است و ضمنا او از قهرمان ملت و قوم خودش تجلیل میکند نه از قهرمان دیگری . در کشتیهای بینالمللی افراد هر ملت چه آنهائی که آنجا حاضرند و چه آنهائی که از رادیوها گوش میکنند ، احساساتشان متوجه هموطنان خودشان است که افتخاری برای وطن و قوم خودشان کسب کنند. ما وقتی داستان رستم و اسفندیار و افراسیاب و اینطور چیزها را میخوانیم، چون میگویند افراسیاب از ماوراءالنهر و از یک ملت دیگری بوده و رستم از ملت ایران بوده است ، قهرا دلمان میخواهد که همیشه تفوق مال رستم باشد ، و افسانهساز هم داستانها و افسانهها را چنان ساخته است که با ذائقه ما جور در بیاید ، یعنی همیشه آن طرف مغلوب و محکوم و این طرف غالب و قاهر باشد . این حماسه ها ، حماسههای قومی است ، یعنی اختصاص به یک قوم و نژاد معین و یک آبوخاک معین دارد . اما مطلب در مورد حسین علیهالسلام غیر از این است . حسین ( ع ) یک شخصیت حماسی است اما نه آنطور که جلالالدین خوارزمشاه یک شخصیت حماسی است و نه آنطور که رستم افسانهای یک شخصیت حماسی است . حسین ( ع ) یک شخصیت حماسی است ، اما حماسه انسانیت ، حماسه بشریت ، نه حماسه قومیت . سخن حسین ( ع ) ، عمل حسین ( ع ) ، حادثه حسین ( ع ) ، روح حسین ( ع ) ، همه چیز حسین ( ع ) هیجان است ، تحریک است ، درس است ، القاء نیروست ، اما چهجور القاء نیروئی ؟ چهجور درسی ؟ آیا از آن جهت که مثلا به یک قوم بخصوص منتسب است ؟ ! یا از آن جهت که شرقی است ؟ یا از آن جهت که مثلا عرب است و غیر عرب نیست ؟ ! یا به قول بعضی از ایرانیها از آن جهت که مثلا زنش ایرانی است ؟ ! اساسا در وجود حسین ( ع ) یک چنین حماسههائی نمیتواند وجود داشته باشد و علت شناخته نشدن حسین ( ع ) هم همین است . چون حماسه او بالاتر و مافوق اینگونه حماسههاست ، کمتر افراد میتوانند او را بشناسند . حالا ببینیم که واقعا چطور است ؟ شمادر جهان یک شخصیت حماسی مانند شخصیت حسینبنعلی ( علیهماالسلام ) از نظر شدت حماسی بودن و از نظر علو و ارتفاع حماسه یعنی جنبههای انسانی نه جنبه قومیوملی پیدا نخواهید کرد . حسین ( ع ) سرود انسانیت است ، نشید انسانیت است و به همین دلیل نظیر ندارد ، و به جرأت عرض میکنم که نظیر ندارد . شما در دنیا حماسهای مانند حماسه حسین بنعلی ( علیهماالسلام ) پیدا نخواهید کرد ، چه از نظر قدرت و قوت حماسه و چه از نظر علو و ارتفاع و انسانی بودن آن . و متاسفانه ما مردم این حماسه را نشناختهایم . حادثه عاشورا و تاریخچه کربلا دو صفحه دارد ، یک صفحه سفید و نورانی و یک صفحه تاریک ، سیاه و ظلمانی که هر دو صفحهاش یا بینظیر است و یا کم نظیر . اما صفحه سیاه و تاریکش از آن نظر سیاه و تاریک است که در آن فقط جنایت بینظیر و یا کم نظیر میبینیم . یک وقت حساب کردم و ظاهرا در حدود بیستویک نوع پستی و لئامت در این جنایت دیدم و خیال هم نمیکنم در دنیا چنین جنایتی پیدا بشود که تا این اندازه تنوع داشته باشد . البته در تاریخچه جنگهای صلیبی ، جنایتهای اروپائیها خیلی عجیب است و اینکه جرأت نمیکنم که بگویم حادثه کربلا از نظر زیادی جنایت نظیر ندارد ، چون توجه من یکی به جنگهای صلیبی و جنایتهایی است که مسیحیان در آن مرتکب شدند و یکی هم به جنایتهایی است که همین اروپائیها در اندلساسلامی مرتکب شدند که آنهم عجیب است . تاریخاندلس مرحومآیتی را که دانشگاه چاپ کرده است بخوانید ، کتابی است بسیار تحقیقی و آموزنده . در این کتاب نوشته است : اروپائیها به صدهزار زنومرد و بچه اجازه دادند که هر جا میخواهند بروند ، بعد که اینها راه افتادند ، پشیمان شدند و شاید هم از اول حقه زدند که اجازه حرکت دادند . به هر حال تمام این صدهزار نفر را کشتند و سر بریدند . شرقی هرگز از نظر جنایت به غربی نمیرسد . شما اگر در تمام تاریخ مشرقزمین بگردید ، دو جنایت را حتی در دستگاه اموی پیدا نمیکنید ، یکی آتش زدن زندهزنده ، و دیگری قتل عام کردن زنان ، ولی در تاریخ مغربزمین این دو نوع جنایت فراوان دیده میشود . زن کشتن در تاریخ مغربزمین یک امر شایعی است . هنوز هم باور نکنید که اینها روح انسانی داشته باشند . آنچه در ویتنام صورت میگیرد ادامه روحیه جنگهای صلیبی و جنگهای اندلس آنها است . این کار که چند صدهزار نفر را زنده زنده در کوره آتش بگذارند ولو این افراد جانی هم باشند ، کار مشرقزمینی نیست و از عهده مشرق زمینی چنین جنایتی برنمیآید . این کار فقط از عهده مغرب زمینی قرن بیستم برمیآید . این جنایت که در صحرای سینا دهها هزار سرباز را آب و نان ندهند تا از گرسنگی بمیرند برای اینکه اگر اسیر بگیرند باید به آنها نان بدهند ، فقط مال غربی است . شرقی این جور جنایت نمیکند . یهودی فلسطینی صد درجه شریفتر از یهودی غربی است . اگر مردم فلسطین یهودیهای ملی اهل همان فلسطین بودند که این جنایتها واقع نمیشد . این جنایتها همه مال یهودی غربی است . به هر حال من جرات نمیکنم بگویم جنایتی مثل جنایت کربلا در دنیا وجود نداشته است ، ولی میتوانم بگویم در مشرق زمین وجود نداشته است . از این نظر حادثه کربلا یک جنایت و یک تراژدی است ، یک مصیبت است ، یک رثاء است . این صفحه را که نگاه میکنیم ، در آن ، کشتن بیگناه میبینیم ، کشتن جوان میبینیم ، کشتن شیرخوار میبینیم ، اسب بر بدن مرده تاختن میبینیم ، آب ندادن به یک انسان میبینیم ، زن و بچه را شلاق زدن میبینیم ، اسیر را بر شتر بی جهاز سوار کردن میبینیم . از این نظر قهرمانحادثه کیست ؟ واضح است وقتی که حادثه را از جنبه جنایی نگاه کنیم ، آن که میخورد قهرمان نیست ، آن بیچاره مظلوم است . قهرمان حادثه در این نگاه یزیدبنمعاویه است ، عبیداللهبنزیاد است ، عمرسعد است ، شمربنذیالجوشن است ، خولی است و یک عده دیگر . لذا وقتی که صفحه سیاه شمر نیست . در آنجا ، قهرمان حسین ( ع ) است . در آن صفحه ، دیگر جنایت نیست ، تراژدی نیست ، بلکه حماسه است ، افتخار و نورانیت است ، تجلی حقیقت و انسانیت است ، تجلی حقپرستی است . آن صفحه را که نگاه کنیم ، میگوئیم بشریت حق دارد به خودش ببالد . اما وقتی صفحه سیاهش را مطالعه میکنیم میبینیم که بشریت سر افکنده است و خودش را مصداق آن آیه میبیند که میفرماید : « قالوا اتجعل فیها من یفسد فیها و یسفک الدماء و نحن نسبح بحمدک و نقدس لک »( 1 ) مسلما جبرئیلامین در مقابل اعلام خدا که فرمود : « انی جاعل فی الارض خلیفة »( 2 ) سؤالی نمیکند ، بلکه آن دسته از فرشتگان که فقط صفحه سیاه بشریت را میدیدند و صفحه دیگر آن را نمیدیدند ، از خدا این سؤال را میکردند که آیا میخواهی کسانی را در زمین قرار دهی که فساد کنند و خونها بریزند ؟ و خدا در جواب آنها فرمود : « انی اعلم ما لا تعلمون »( 3 ) من میدانم چیزی را که شما نمیدانید . آن صفحه ، صفحهای است که ملک اعتراض میکند ، بشر سرافکنده است و این صفحه ، صفحهای است که بشریت به آن افتخار میکند . چرا باید حادثه کربلا را همیشه از نظر صفحه سیاهش مطالعه کنیم ؟ و چرا باید همیشه جنایتهای کربلا گفته شود ؟ چرا همیشه باید حسینبن علی ( ع ) از آن جنبه ای که مورد جنایت جانیان است مورد مطالعه ما قرار بگیرد ؟ چرا شعارهائی که به نام حسینبنعلی ( علیهماالسلام ) میدهیم و مینویسیم ، از صفحه تاریک عاشورا گرفته شود ؟ چرا ما صفحه نورانی این داستان را کمتر مطالعه میکنیم ، در حالی که جنبه حماسی این داستان صد برابر بر جنبه جنائی آن میچربد . و نورانیت این حادثه بر تاریکی آن خیلی میچربد پس باید اعتراف کنیم که یکی از جانیهای بر حسین بن علی ( علیهما السلام ) ما هستیم که از این تاریخچه فقط یک صفحهاش را میخوانیم ، و صفحه دیگرش را نمیخوانیم . جانیهای بر امامحسین ( ع ) آنهائی هستند که این تاریخچه را از نظر هدف منحرف کرده و میکنند . حسین ( ع ) را یک روز کشتند و سر او را از بدن جدا کردند ، اما حسین ( ع ) که فقط این تن نیست ، حسین ( ع ) که مثل من و شما نیست ، حسین ( ع ) یک مکتب است و بعد از مرگش زندهتر میشود . دستگاه بنیامیه خیال کرد که حسین ( ع ) را کشت و تمام شد ، ولی بعد فهمید که مرده حسین ( ع ) از زنده حسین ( ع ) مزاحمتر است ، تربت حسین ( ع ) کعبه صاحبدلان است . زینب هم به یزید همین را گفت . گفت اشتباه کردی ، « کد کیدک واسع سعیک ، ناصب جهدک فوالله لا تمحواذ کرنا ، و لا تمیت وحینا » ، ( 1 ) هر نقشهای که داری بکار ببر ولی مطمئن باش تو نمیتوانی برادر مرا بکشی و بمیرانی ، برادر من زندگیش طور دیگر است ، او نمرد ، بلکه زندهتر شد . در آن وقت مرثیه گوها مثل مرثیه گوهای حالا نبودند . " کمیت " مرثیهگو بود ، " دعبل خزائی " مرثیه گو بود . همان دعبلخزائی که گفت پنجاهسال است که من دار خودم را بدوش کشیدهام . او طوری مرثیه میگفت که تخت خلفای خود متوکل یک سرمغنیه ( 1 ) دارد ، یک وقتی با او کار داشت و سراغ او را گرفت ، گفتند نیست . گفت کجاست ؟ گفتند به مسافرت رفته است . بعد از مدتی که آمد ، متوکل از او سؤال کرد کجا رفته بودی ؟ جواب داد برای زیارت به مکه رفته بودم ، متوکل گفت الان که وقت زیارت مکه نیست ، نه ماه ذیالحجه است که وقت حج باشد ، و نه ماه رجب است که وقت عمره باشد ، و اصرار کرد که باید بگوئی کجا رفته بودی ، بالاخره معلوم شد این زن به زیارت حسینبنعلی ( علیهماالسلام ) رفته بود که متوکل آتش گرفت ، فهمید نام حسین ( ع ) را نمیشود فراموشاند .من نمیدانم کدام جانی یا جانیهائی ، جنایت را به شکل دیگری بر حسین بن علی ( علیهماالسلام ) وارد کردند ، و آن اینکه هدف حسینبنعلی ( علیهماالسلام ) را مورد تحریف قرار دادند و همان چرندی را که مسیحیها در مورد مسیح گفتند درباره حسین ( ع ) گفتند که حسین ( ع ) کشته شد برای آنکه بارگناه امت را به دوش بگیرد ، برای اینکه ما گناه بکنیم و خیالمان راحت باشد ، حسین ( ع ) کشته شد برای اینکه گنهکار تا آن زمان کم بود ، بیشتر بشود . لذا بعد از این انحراف چارهای نبود جز اینکه ما فقط صفحه سیاه و تاریک این حادثه را بخوانیم ، فقط رثاء و مرثیه ببینیم . من نمیگویم آن صفحه تاریک را نباید دید بلکه باید آن را دید و خواند ، اما این مرثیه همیشه باید مخلوط با حماسه باشد . اینکه گفتهاند رثاء حسینبنعلی ( علیهما السلام ) باید همیشه زنده بماند ، حقیقتی است و از خود پیغمبر ( ص ) گرفتهاند و ائمهاطهار ( علیهم السلام ) نیز به آن توصیه کردهاند . این رثاء و مصیبت نباید فراموش بشود . این ذکری ، این یادآوری نباید فراموش بشود و باید اشک مردم را همیشه بگیرید ، اما در رثای یک قهرمان . پس اول باید قهرمان بودنش برای شما مشخص بشود و بعد در رثای قهرمان بگریید ، و گرنه رثای یک آدم نفله شده بیچاره بیدست و پای مظلوم که دیگر گریه ندارد ، و گریه ملتی برای او معنی ندارد . در رثای قهرمان بگریید برای اینکه احساسات قهرمانی پیدا بکنید ، برای اینکه پرتوی از روح قهرمان در روح شما پیدا شود و شما هم تا اندازهای نسبت به حق و حقیقت غیرت پیدا کنید ، شما هم عدالتخواه بشوید ، شما هم با ظلم و ظالم نبرد بکنید ، شما هم آزادیخواه باشید ، برای آزادی احترام قائل باشید ، شما هم سرتان بشود که عزت نفس یعنی چه ؟ شرف و انسانیت یعنی چه ؟ کرامت یعنی چه ؟ اگر صفحه نورانی تاریخ حسینی را ما خواندیم ، آن وقت از جنبه رثائیش میتوانیم استفاده بکنیم و گرنه بیهوده است . خیال میکنیم حسینبنعلی ( علیهماالسلام ) در آن دنیا منتظر است که مردم برایش دلسوزی کنند یا العیاذبالله حضرت زهرا علیهاالسلام بعد از هزار و سیصد سال ، آنهم در جوار رحمت الهی ، منتظر است که چهار تا آدم فکسنی برای او گریه بکنند تا تسلی خاطر پیدا کنند ! چند سال پیش در کتابی دیدم که نویسنده مقایسهای میان حسینبنعلی ( علیهماالسلام ) و عیسی مسیح کرده بود ، نوشته بود که عمل مسیحیها بر عمل مسلمین ( شیعیان ) ترجیح دارد ، زیرا آنها روز شهادت عیسیمسیح را جشن میگیرند و شادمانی میکنند ، ولی اینها در روز شهادت حسینبنعلی ( علیهماالسلام ) مرثیهخوانی و گریه میکنند . عمل آنها بر عمل اینها ترجیح دارد ، زیرا آنها شهادت را برای عیسیمسیح موفقیت میدانند نه شکست ، و چون موفقیت میدانند شادمانی میکنند . اما مسلمین شهادت را شکست میدانند و چون شکست میدانند گریه میکنند . خوشا به حال ملتی که شهادت را موفقیت بشمارد و جشن بگیرد و بدا به حال ملتی که شهادت را شکست بداند و به خاطر آن مرثیه خوانی بکند . جواب این است که اولا دنیای مسیحی که این شهادت را جشن میگیرد ، روی همان اعتقاد خرافی است که میگوید عیسی کشته شد تا بارگناه ما بریزد ، و چون به خیال خودش سبکبال شده و استخوانش سبک شده آن را جشن میگیرد ، در حقیقت او جشن سبکی استخوان ناگهانیای که بر من خورد ، یک ذره مورد کراهت من نیست ، من افتخار میکنم و آرزوی چنین روزی را داشتم ، به خدا قسم مثل من مثل آن عاشقی است کهبه معشوق خود رسیده باشد . به قول شاعر : دیدار یار غائب ، دانی چه ذوق دارد ابری که در بیابان بر تشنهای ببارد مثل من در حال این ضربت خوردن مثل همان مردمی است که در شبهای تاریک دنبال آب میگردند و ناگهان به آب میرسند . دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند اندر آن ظلمت شب ، آب حیاتم دادند این از نظر شخصی و فردی ، اما اسلام یک طرف دیگر هم دارد ، قضایا را همیشه از جنبه شخصی مطالعه نمیکند ، از جنبه اجتماعی هم مطالعه میکند . حادثه عاشورا از جنبه اجتماعی و نسبت به کسانی که مرتکب آن شدند ، مظهر یک انحطاط در جامعه اسلامی بود ، لذا دائما باید یادآوری بشود که دیگر چنین کاری را مرتکب نشوند . این همان " آخی " است که یک ملت میگوید : ما مسلمانها چنین کاری کردیم ؟ ! لعنت به کسانی که چنین کاری کردند ، پس دیگر چنین کاری نکنیم . ثانیا این موضوع برای صیقل دادن احساسات اسلامی و انسانی است ، اما بشرط اینکه ما این را درست درک بکنیم . امروز روزی نیست که آدم سرش را زیر آب بکند . ما باید در اوضاع مذهبی خودمان رفرم ایجاد کنیم . البته نه در مذهب بلکه در کار خودمان ، اشتباهات ما که به مذهب مربوط نیست . مگر محتشمکاشانی هم یکی از ارکان مذهب است ؟ ! باید این شعارهای مفت ( 1 ) . . .
نوشته شده توسط : فاتحی نیا
بازدیدهای امروز:
11 بازدید
بازدیدهای دیروز:
1 بازدید
مجموع بازدیدها:
36401 بازدید
پست الکترونیک
پارسی بلاگ
درباره من