سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بسم الله الرحمن الرحیم الحمد لله رب العالمین ، باری الخلائق اجمعین ، و الصلوه و السلام علی‏ عبدالله و رسوله و حبیبه و صفیه ، و حافظ سره و مبلغ رسالاته ، سیدنا و نبینا و مولانا ابی القاسم محمد و آله الطیبین الطاهرین المعصومین . اعوذ بالله من الشیطان الرجیم : « التائبون العابدون الحامدون السائحون الراکعون الساجدون الامرون‏ بالمعروف و الناهون عن المنکر و الحافظون لحدود الله و بشر المومنین ( 1 ) بحث امشب من تتمه‏ای است از بحثهای ششگانه گذشته . از آنچه در جلسات‏ قبل بیان گردید ، معلوم شد که لازم است ما اصل امر به معروف و نهی از منکر را احیاء کنیم و خودمان را هم با این اصل احیاء کنیم . تعبیری دارد امیرالمومنین علی ( ع ) در باره تقوا که به اصطلاح منطق ، شبه دور است ، می‏فرماید : « الا فصونوها و تصونوا بها » ( 2 ) . ایها الناس ! تقوا را صیانت و حفظ کنید و خودتان را به وسیله تقوا صیانت کنید . به نظر می‏رسد این دور است . ما باید تقوا را صیانت کنیم یا تقوا باید ما را صیانت کند ؟ جواب این‏ است : هر دو . این دور است اما نه دور محال . گفت : سلسله این قوم جعد مشگبار مسئله دور است ، اما دور یار چون نگهداری ما از تقوا به یک شکل است و نگهداری تقوا از ما به شکل‏ دیگر . ما باید تقوا را صیانت کنیم و تقوا باید و می‏تواند ما را صیانت‏ کند . در اینجا هم همینطور است . ما باید امر به معروف و نهی از منکر را احیاء کنیم و امر به معروف و نهی از منکر متقابلا باید ما را احیاء کند و خواهد کرد . ما پیرامون عنصر امر به معروف و نهی از منکر در نهضت حسینی ، فقط از آن جنبه‏ا ش بحث کردیم که این عنصر چه اندازه تاثیر داشته است ، محرک‏ و باعث بوده است ، انگیزه حسینی بوده است . ولی غیر از این ، مطلب‏ دیگری هم هست و آن اینکه در این نهضت ، چقدر امر به معروف و نهی از منکر عملا صورت گرفت ؟ وجود مقدس حسین بن علی ( ع ) [ در این نهضت عملا یک آمر به معروف و ناهی از منکر بود ] و از او بیشتر ، بعد از شهادت‏ اباعبدالله ( ع ) اهل بیت بزرگوار آن حضرت ، از بعد از روز عاشورا ، از همان روز یازدهم و حداقل از روز دوازدهم ، به عنوان یک گروه امر به‏ معروف و نهی از منکر در آمدند ، و تا پایان این ماجرا هر جا که بودند ، امر به معروف و نهی از منکر کردند . آنها هرگز به صورت یک جمعیت‏ شکست خورده در نیامدند . آنها هم مثل خود اباعبدالله ، پایان کار را زنده ماندن یا کشته شدن نمی‏دانستند کهبگویند مطلب این بود که حسین زنده بماند و به خلافت برسد یا حداقل در گوشه‏ای برود و زندگی کند ، پس حالا که حسین کشته شده ، مطلب تمام شد . نه ، آنها دنبال همان هدف حسینی بودند . کشته شدن اباعبدالله ، از یک نظر برای آنها آغاز کار بود نه پایان کار . و چقدر زیبا و جالب توجه است وضع اهل بیت پیغمبر ! و راستی وقتی‏ انسان اینها را تجزیه و تحلیل می‏کند ، در مقابل این عظمت و زیبائی ، در مقابل این قوت ، در مقابل این قدرت روح ، در مقابل اینهمه ایمان و یقین‏ ، در مقابل اینهمه شجاعت روحی ، غرق در حیرت می‏شود و جز اینکه در مقابل‏ آنها سر تعظیم فرود آورد کار دیگری نمی‏تواند بکند . تا آخرین لحظه تبلیغ‏ کردند ، نهی از منکر و امر به معروف کردند ، دعوت به اسلام کردند . محبت و بلکه معرفت علی ( ع ) و اهل بیت پیغمبر اساسا در همه شام‏ وجود نداشت . یعنی کسی آنها را نمی‏شناخت ، و اگر هم می‏شناختند ، به‏ صورتهای بسیار زشتی می‏شناختند . ولی ببینید اهل بیت پیغمبر چه کردند ؟ ! فقط یک نمونه‏اش را عرض می‏کنم و بعد وارد مطالب دیگری می‏شوم . می‏دانیم که روز عاشورا ، وضع به چه منوال بود ، و شب یازدهم را اهل‏ بیت پیغمبر چگونه برگزار کردند . روز یازدهم جلادهای ابن زیاد می‏آیند اهل‏ بیت را سوار شترهای بی جهاز می‏کنند و یکسره حرکت می‏دهند ، و اینها شب‏ دوازدهم را شاید تا صبح یکسره با کمال ناراحتی روحی و جسمی ، طی طریق‏ می‏کنند . فردا صبح نزدیک دروازه کوفه می‏رسند . دشمن مهلت نمی‏دهد . همان‏ روز پیش از ظهر اینها را وارد شهر کوفه می‏کنند . ابن زیاد در دار الاماره خودش نشسته است . یک مشت اسیر ، آنهم مرکب‏ از زنان و یک مرد که در آنوقت بیمار بود . لقب بیماری برای حضرت سجاد ( ع ) فقط در میان ما ایرانیها پیدا شده است . نمی‏دانم چطور شده است که‏ فقط ما این لقب را می‏دهیم : امام زین العابدین بیمار ! ولی در زبان عرب‏ هیچوقت نمی‏گویند علی بن الحسین المریض ( یا المراض ) . این لقبی است‏ که ما به ایشان داده‏ایم . ریشه‏اش البته همین مقدار است که در ایام‏ حادثه عاشورا ، امام علی بن الحسین سخت مریض بود . ( هر کسی در عمرش‏ مریض می‏شود . کیست که در عمرش مریض نشود ؟ ) مریض بستری بود ، مریضی‏ که حتی به زحمت می‏توانست حرکت کند و روی پای خود بایستد و با کمک عصا می‏توانست از بستر حرکت کند . در همان حال امام را به عنوان اسیر حرکت‏ دادند . امام را بر شتری که یک پالان چوبی داشت و روی آن حتی یک جل نبود ، سوار کردند . چون احساس می‏کردند که امام بیمار و مریض است و ممکن است‏ نتواند خودش را نگهدارد ، پاهای حضرت را محکم بستند . غل به گردن امام‏ انداختند ، با این حال اینها را وارد شهر کوفه کردند . دیگر کوفتگی ، زجر ، شکنجه به حد اعلا است . [ معمولا ] وقتی می‏خواهند از یک نفر مثلا به زور اقرار بگیرند ، یا اعصابش را خرد کنند ، اراده اش را در هم بشکنند ، یک بیست و چهار ساعت ، چهل و هشت ساعت به او غذا نمی‏دهند ، نمی‏گذارند بخوابد ، هی زجرش می‏دهند . در چنین شرائطی اکثر افراد مستاصل‏ می‏شوند ، می‏گویند هر چه می‏خواهی بپرس تا من بگویم . آنوقت شما ببینید ! اینها وقتی که وارد مجلس ابن زیاد می‏شوند ، بعد از آنهمه شکنجه‏های روحی و جسمی ، چه حالتی‏ دارند . زینب سلام الله علیها را وارد مجلس ابن زیاد می‏کنند . او زنی‏ است بلند بالا . عده‏ای تعبیر کرده‏اند : و حفت بها اماوها یعنی کنیزانش‏ دورش را گرفته بودند . مقصود کنیز به معنای اصطلاحی نیست . چون همه‏ زنهای اصحاب که شرکت کرده بودند ، برای زینب سیادت و بزرگواری قائل‏ بودند ، خودشان را مثل کنیز می‏دانستند . اینها دور زینب را گرفته بودند و زینب در وسط اینها وارد مجلس ابن زیاد شد ولی سلام نکرد ، اعتنا نکرد . ابن زیاد از اینکه او احساس مقاومت کرد ، ناراحت شد . سلام نکردن‏ زینب معنایش اینست که هنوزاراده ما زنده است ، هنوز هم ما به شما اعتنا نداریم ، هنوز هم روح حسین بن علی در کالبد زینب می‏گوید : « هیهات منا الذله ، » هنوز می‏گوید : « لا اعطیکم بیدی اعطاء الذلیل و لا افر فرار العبید یا : لا اقر اقرار العبید » ( 1 ) ابن زیاد از این بی اعتنائی سخت ناراحت شد . می‏فهمید این کیست . همه‏ گزارشها به او رسیده بود . وقتی فهمید زنی از همه محترمتر است و زنان‏ دیگر با احترام خاصی دورش را گرفته‏اند ، لابد حدس می‏زد که او کیست چون‏ خبر داشت که کی هست ، کی نیست . در عین حال گفت : من هذه المتکبره ؟ یا : من هذه المتنکره ؟ ( دو جور ضبط کرده‏اند ) . این متکبر ، این زن‏ پرنخوت کیست ؟ یا این ناشناس کیست ؟ کسی جواب نداد . دو مرتبه سئوال کرد . معروف و نهی از منکر است . تازه این ، یک درجه و یک مرحله‏اش است ، و داستان درازی دارد . زین العابدین چه گفت ، یکی از دختران امام حسین‏ چه گفت ، کنار بازار کوفه ، زینب چه خطابه‏ای انشاء کرد ! زین العابدین‏ در آنجا چه خطابه‏ای انشاء کرد ، در بین راه چه کردند ، در خرابه یا در خیابانها و کوچه‏ها با مردم که مواجه می‏شدند ، چه می‏گفتند و از همه اینها به نظر من بالاتر ، آن خطابه بسیار غراء زینب سلام الله علیها در مجلس‏ یزید بن معاویه است . در آنجا دیگر صحبت بیست و چهار ساعت و چهل و هشت ساعت نیست . نزدیک یک ماه است که زینب در چنگال اینها اسیر است و حداکثر زجری را که به یک اسیر می‏دهند به او داده‏اند . ولی بینید در مجلس یزید چه کرده است ؟ ! پس در نهضت حسینی ، عنصر امر به معروف و نهی از منکر را ، از این‏ وجهه و جهت‏هم باید در نظر گرفت که این نهضت ، یک نهضت امر به معروف‏ و نهی از منکر بود ، و آثار این امر به معروف و نهی از منکر را هم باید کاملا بررسی کرد ، مخصوصا در خودشام که چگونه شام را زیر و رو کرد . مطلب دیگری که خواستم برای شما عرض کنم ، اینست : فقهای ما در باب امر به معروف و نهی از منکر دو مطلب گفته‏اند که‏ باید آنها را توضیح دهیم . یکی اینست که امر به معروف و نهی از منکر در جایی است که انسان احتمال اثر بدهد . معنی این جمله چیست ؟ امر به‏ معروف و نهی از منکر یک قانون تعبدی مثل نماز یا روزه نیست که البته‏ حکمت و فلسفه و اثری دارد ولی به ما مربوط نیست که ببینیم اگر اثر خودش را می‏بخشد ، انجام بدهیم ، و اگر اثر خودش را نمی‏بخشد ، انجام ندهیم . به ما گفته‏اند شما نماز را به هر حال باید بخوانید . این ، در اختیار تو نیست ، تو نمی‏توانی حساب بکنی که این نماز اثر دارد یا اثر ندارد ، تو باید تحت‏ این فرمول و قاعده بخوانی . اینکه این کار به نتیجه می‏رسد یا نمی‏رسد ، از حوزه منطق بشر خارج است ، ولی امر به معروف و نهی از منکر را بشر باید با منطق خودش اداره کند ، یعنی همیشه در کارها باید روی آن نتیجه‏ای که‏ باید بر آن مترتب بشود ، حساب بکند . نیرو مصرف می‏کنی ، مایه مصرف‏ می‏کنی ، امر به معروف و نهی از منکر می‏کنی ، ولی حساب کن ببین در این‏ کار ، تو چقدر به نتیجه و هدف می‏رسی . مثل تاجری باش که وقتی سرمایه‏اش‏ را خرج می‏کند ، روی حساب ( لااقل حساب احتمالات ) می‏خواهد سودی که از این کار می‏برد ، بیش از سرمایه‏ای باشد که مصرف می‏کند . و این بسیار حرف منطقی‏ای است . یعنی اگر ما در جایی ، امر به معروف و نهی از منکر می‏کنیم ، یک سرمایه مالی یا جانی یا لااقل یک سرمایه وقتی و زمانی مصرف‏ می‏کنیم ، ولی یقین داریم که کوچکترین اثری نمی‏بخشد یا اثر معکوس می‏بخشد ، آیا باز باید انجام بدهیم ؟ نه . خیلی حرف منطقی و درستی است . این ، در مقابل منطق خوارج است . در فقه خوارج ، امر به معروف و نهی از منکر ، یک تعبد محض است . یعنی انسان حق ندارد حساب و منطق را در آن وارد کند . او باید کورکورانه‏ و چشم بسته ، امر به معروف و نهی از منکر کند ولو یقین دارد که در اینجا سرمایه را مصرف می‏کند و سودی هم نمی‏برد . می‏گوید به ما مربوط نیست ، خدا گفته تو باید به منکر ، منکر منطق بودند . می‏آمد مثلا در حضور یک جبار گردنکش در حالی که‏ شمشیرش را کشیده بود . یقین داشت که در اینجا حرفش کوچکترین اثری‏ ندارد ، ولی می‏گفت . او هم آنا او را معدوم می‏کرد . به اصطلاح تاکتیک‏ نداشتند ، منطق و حساب در کارشان نبود . بی‏گدار خودشان را به آب می‏زدند ، نتیجه ، انقراضشان شد . ولی ائمه ما علیهم السلام گفتند این کار غلط است . " تقیه " هم که شما شنیده‏اید یعنی به کار بردن تاکتیک در امر به معروف و نهی از منکر ، از ماده " وقی " به معنی نگهداری است . یعنی چه ؟ یعنی امر به معروف و نهی از منکر مبارزه است . در مبارزه ، انسان وسیله دفاعی هم باید به کار ببرد . یعنی بزن ولی کوشش کن نخوری . اما تو می‏خواهی بگوئی بر من جهاد واجب است ، ولی چرا سلاح بپوشم ، چرا زره بپوشم ، مگر اگر کشته بشوم ، به بهشت نمی‏روم ؟ چرا . پس من همینطور خودم را می‏زنم به قلب لشکر تا کشته بشوم ، بروم به بهشت . می‏گوید این‏ کار را نکن . تو داری نیروی اسلام را مصرف می‏کنی ، تو خودت خشتی در بنای‏ اسلام هستی ، نیروئی از نیروهای اسلام هستی . برو بزن ولی کوشش کن تا حد امکان کمتر بخوری . اگر به این خیال بروی ، اسلحه نپوشی و به خاطر اسلحه نپوشیدن کشته شوی ، نیروی اسلام را هدر داده‏ای . برو بزن ، و تا حد امکان کشته نشو ، برو تا حد ممکن طرف را از بین ببر ولی خودت را حفظ کن . این ، معنی مطلبی است‏ که آقایان گفته‏اند و بسیار مسئله منطقی‏ای است . مطلب دیگری ما در باب امر به معروف و نهی از منکر داریم که این هم‏ در اخبار و روایات ما هست ، متن حدیث است که در فقه ما هم آمده است‏ : « انما یجب علی القوی المطاع » ( 1 ) امر به معروف و نهی از منکر بر کسی واجب است که قدرت داشته باشد . یعنی آدم ناتوان نباید امر به‏ معروف و نهی از منکر بکند . این هم وابسته به آن مطلب است ، یعنی‏ حساب اینست که امر به معروف و نهی از منکر برای رسیدن به نتیجه است ، برای اینست که : نیرو را حفظ کن و نتیجه بگیر . اما آنجا که تو ناتوان‏ هستی ، یعنی نیرویت را از دست می‏دهی و به نتیجه نمی‏رسی ، نه . در اینجا یک اشتباه بسیار بزرگ برای بعضیها پیدا شده است و آن اینکه‏ ممکن است کسی بگوید : من که قدرت ندارم فلان کار را انجام بدهم ، اسلام‏ هم که گفته اگر قدرت نداری ، نکن ، پس دیگر من خیالم راحت است . دیگری می‏گوید : اسلام گفته است امر به معروف و نهی از منکر ، در وقتی‏ است که در آن احتمال نتیجه دادن باشد . خوب ، من احتمال نمی‏دهم ، پس‏ خیالم راحت است . این ، اشتباه است . این احتمال ، غیر از احتمالی‏ است که شما در باب طهارت و نجاست می‏دهید . من نمی‏دانم فلان چیز پاک‏ است یا نجس ؟ می‏گوید آیا احتمال می‏دهی که پاک است ؟ بله ، احتمال‏ می‏دهم . خوب ، بگو پاک است . معنای آن احتمال ، همان احتمال ذهنی است‏ . یعنی تو در هر جا که شک داری که چیزی پاک است یا نجس ، [ اگر احتمال می‏دهی که پاک باشد ، بگو پاک است ] . مثلا دوایی را که از خارج‏ وارد کرده‏اند ، تو صد در صد یقین نداری که نجس باشد ، صدی نود و نه‏ احتمال می‏دهی که نجس باشد ولی صدی یک هم احتمال می‏دهی که پاک باشد ، همان احتمال ذهنی تو کافی است برای اینکه بگوئی این دوا پاک است . آیا من وظیفه دارم که بروم تحقیق بکنم ، ببینم آیا پاک است یا نجس ؟ ابدا ، هیچ چنین وظیفه‏ای نداری ، همان احتمال ، یعنی همان حالت ذهنی ، به‏ اصطلاح مثل علمی که می‏گویند علم موضوعی است ، احتمال موضوعی است . این‏ احتمال برای تو موضوع حکم است . دیگر بیش از این تو تکلیف نداری . اما اینجا که می‏گویند احتمال ، نه معنایش اینست که برو در خانه‏ات‏ بنشین ، بعد بگو من احتمال اثر می‏دهم ، احتمال اثر نمی‏دهم . این که پاکی‏ و نجسی نیست . در این مورد باید بروی کوشش بکنی ، حداکثر تحقیق را بکنی‏ ، تا ببینی و بفهمی که آیا به نتیجه می‏رسی یا نمی‏رسی . کسی که بی‏اطلاع‏ است و دنبال تحقیق هم نمی‏رود تا بفهمد از این امر به معروف و نهی از منکرش به نتیجه می‏رسد یا نمی‏رسد ، چنین عذری را ندارد . یا آن دیگری‏ می‏گوید : آقا ! من که قدرت ندارم . اسلام هم می‏گوید بسیار خوب ، ولی برو قدرت را به دست بیاور ، این ، شرط وجود است ، نه شرط وجوب . یعنی گفته‏اند تا ناتوانی دست به کاری نزن که به نتیجه نمی‏رسی ، ولی برو توانائی را به دست آور تا بتوانی به نتیجه برسی . حالا برایتان‏ مثالی ذکر می‏کنم : در فقه مسئله‏ای مطرح است به نام " ولایت از قبل جائر " . مخصوصا در زمان ائمه این مسئله را زیاد سؤال می‏کردند . می‏گفتند : یابن رسول الله ! این خلفا ، خلفای جور و ظلم هستند ، ما از اینها پست دولتی به اصطلاح‏ بگیریم یا نگیریم ؟ اسلام دستورش اینست که نه ، از اینها پست نگیرید . ولی بعد می‏فرمود : اگر تو از ناحیه آنها پستی می‏گیری که آن پست وسیله‏ می‏شود که تو بر امر به معروف و نهی از منکر قدرت پیدا کنی ، این کار را قطعا انجام بده . در کتب فقهی ما این مسئله مطرح است . محقق در " شرایع " دارد ، شهید بن ( 1 ) دارند . منتهی بعضی می‏گویند : استحبت و بعضی می‏گویند : وجبت یعنی می‏گویند این کاری که کمک دادن و اعانت به‏ ظالم است ( 1 ) ( مثلا علی بن یقطین می‏خواهد بشود ، وزیر هارون ظالم‏ ستمگر غاصب می‏خواهد بشود ) واجب است . یعنی این کاری که فی حد ذاته‏ حرام است ، اگر وسیله‏ای باشد برای اینکه قدرتی به دست آوری که از این‏ قدرت در راه امر به معروف و نهی از منکر استفاده کنی ، نه تنها بر تو حرام نیست ، بلکه واجب است . امام موسی بن جعفر ( ع ) راجع به محمد بن اسماعیل بن بزیع و علی بن یقطین ، دو نفر از شیعیان که در دستگاه ظلم خلفا بودند ولی در آن دستگاه رفته بودند برای اینکه مقاصد الهی را پیش ببرند ، می‏فرماید : شما ستارگان خدا در روی زمین هستید ، تو نرفتی آنجا که منفعت پرستی بکنی‏ ، جاه پرستی بکنی ، برای اینکه پول به دست آوری ، تو در آنجا رفتی تا هدف اسلام را پیش ببری . ببینید ! کار تحصیل قدرت برای امر به معروف و نهی از منکر تا آنجا مهم است ، تا آنجا واجب است که اسلام می‏گوید یک عمل صددرصد حرام را به‏ خاطر آن می‏توانی مرتکب بشوی . یعنی این عمل که در ذات خود و در صورتی‏ که تو فقط برای این بخواهی آن را انجام دهی که جزء جلال آن دستگاه بشوی و در آن هیچ هدف امر به معروف و نهی از منکر یعنی هدف خدمت به اسلام‏ نداشته باشی ، حرام است ، به منظور خدمت به اسلام که واقعا به اسلام‏ خدمت بکنی ، این حرام تبدیل به واجب و به قول بعضی از فقها مثل محقق در " شرایع " مستحب می‏شود . حداقل حرام تبدیل به مستحب می‏شود . از اینجا شما بفهمید که مسئله قدرت این نیست که اگر تصادفا قدرتی پیدا شد ، امر به معروف بکن ، و اگر تصادفا قدرتی پیدا نشد ، نه . دلیل دیگر نادرست بودن این حرف که می‏گویند : قدرت اگر تصادفا پیدا شد امر به معروف و نهی از منکر واجب می‏شود ، اگر نه ، نه ، پس تحصیل‏ قدرت واجب نیست ، این است که ما باید ببینیم اسلام برای امر به معروف‏ و نهی از منکر ، چه ارزشی قائل است . ببینیم با ارزشی که اسلام برای امر به معروف و نهی از منکر قائل است ، اصلا آیا امکان دارد که بگوید این‏ وظیفه را مسلمین هنگامی باید انجام بدهند که اتفاقا و تصادفا قدرت داشته‏ باشند ، ولی اگر قدرت نداشتند ، دیگر نه ، و هیچ وظیفه‏ای هم ندارند که‏ بروند قدرت را به دست بیاورند تا امر به معروف و نهی از منکر بکنند ؟ ! شما اگر می‏خواهید بفهمید که مقام امر به معروف و نهی از منکر در اسلام‏ چیست ، این روایتی را که در کافی ( 1 ) است و از روایات بسیار معروف‏ و قطعی و مسلم ما است و در تمام کتب فقهی و حدیثی معتبر آمده است و مفصلترین حدیث در این باب است ، مطالعه کنید . من قسمتهائی از آن را برای شما می‏خوانم ، چون همه‏اش مفصل است . یک قسمتش که اول حدیث هم‏ هست اینست که فرمود : در آخر الزمان ، مردم ریاکاری پیدا می‏شوند که هی‏ آیه قرآن و دعا می‏خوانند ، « و یتنسکون » اظهار مقدس مابی می‏کنند ²حدثاء سفهاء » یک مردم تازه به دوران رسیده احمقی هم هستند . تنها چیزی‏ که این مقدس ماب‏ها به آن اعتنا ندارند ، امر به معروف و نهی از منکر است . « لا یوجبون امرا بمعروف و لا نهیا عن منکر الا اذا امنوا الضرر » اینها تا مطمئن نشوند که امر به معروف و نهی از منکر ، کوچکترین ضرری به‏ ایشان نمی‏زند ، به آن تن نمی‏دهند . « یطلبون لا نفسهم الرخص و المعاذیر » دائم دنبال این هستند که یک راه فراری برای امر به معروف و نهی از منکر پیدا کنند ، یک عذری بتراشند که خوب دیگر نمی‏شود ، دیگر ممکن نیست . « یقبلون علی الصلاه و الصیام و ما لا یکلفهم فی نفس » « و لا مال » دنبال آن عبادتهائی هستند که نه به جان ، نه به مال و نه به‏ حیثیتشان ضرر می‏زند ، مثل نماز و روزه ، اما اگر وظیفه‏ای ، ضرری به جایی‏ می‏زند ، دیگر آن را قبول ندارند . تا آنجا که می‏فرماید اگر نماز هم به‏ کار یا حیثیت یا جانشان ضرر می‏زند ، آن را رها می‏کردند « کما رفضوا اسمی‏ الفرائض و اشرفها » . همان طوری که عالیترین و شریفترین فریضه‏ها را رها کردند ، نماز را هم رها می‏کردند . آن عالیترین و شریفترین فریضه‏ها کدام‏ است ؟ « ان الامر بالمعروف و النهی عن المنکر فریضه عظیمه بها تقام‏ الفرائض » فریضه بزرگی است که سایر فرائض به وسیله آن بپا می‏شود . باید امر به معروف و نهی از منکر باشد تا نمازی باشد ، تا زکاتی باشد ، تا حجی باشد ، تا خمسی باشد ، تا معاملاتی باشد ، تا قانونی باشد ، تا اخلاقی باشد . باز قسمتی از حدیث را حذف می‏کنم ، فرمود : « ان الامر بالمعروف و النهی عن المنکر سبیل الانبیاء » همانا امر به معروف و نهی از منکر ، راه‏ همه پیامبران است ، « منهاج الصلحاء ، بها تقام الفرائض و تامن‏ المذاهب » واجبات خدا به این وسیله بپا داشته می‏شود و راهها به این‏ وسیله امن می‏گردد ، کسبها به این وسیله حلال ، و مظالم به این وسیله باز می‏گردد ، زمین به این وسیله آباد می‏شود . شما از اینجا بفهمید که حوزه امر به معروف و نهی از منکر تا کجا است‏ ، تا حدود آباد شدن زمین . خدا می‏داند آدم گاهی که یک چیزهائی را می‏بیند و در تاریخ اسلام مطالعه می‏کند ، دود از کله‏اش بلند می‏شود که ما چه بودیم‏ و چه شدیم . دلم می‏خواهد این کتاب " الاحکام السلطانیه " ماوردی را که یکی از معتبرترین کتابهای‏ اسلامی است و مخصوصا اروپائیها و مستشرقین روی آن خیلی حساب می‏کنند ، مطالعه کنید . این کتاب نظامات اجتماعی اسلام را در حدود هزار سال پیش بیان کرده‏ است . ببینید چه نظاماتی در دنیای اسلام بوده است و اصلا امر به معروف و نهی از منکر ، چه معنی‏ای داشته و چه می‏کرده است . از آن مهمتر کتابی‏ است به نام " معالم القربه فی احکام الحسبه " که خوشبختانه این کتاب‏ را ظاهرا یک مستشرق فرهنگی ( باز هم خدا پدر این فرنگیها را بیامرزد که‏ اقلا می‏روند این کتابهای نفیس خطی ما را از کتابخانه‏ها در می‏آورند و چاپ‏ می‏کنند ، ما که این عرضه را هم نداریم ) از یکی از کتابخانه‏های ترکیه در آورده و چاپ کرده است . این کتاب در قرن نهم نوشته شده . " حسبه " در آنجا یعنی همان امر به‏ معروف و نهی از منکر . اصطلاحی بوده که از قرن دوم هجری ، امر به معروف‏ و نهی از منکر را " حسبه " می‏گفته‏اند . محتسب که شما می‏بینید در اشعار ما آمده است ، یعنی آمر به معروف و ناهی ازمنکر . آن تشکیلاتی که در کشورهای اسلامی به نام تشکیلات حسبه‏ای یا احتسابی بوده است ، افرادش‏ یعنی آمرین به معروف و ناهین از منکر را می‏گفتند " محتسب " که در اصطلاح شعرای ما زیاد آمده است . مولوی ، حافظ و سعدی ، این لغت را استعمال کرده‏اند . سعدی می‏گوید : " چندان که مرا شیخ اجل شمس الدین‏ ابوالفرج بن الجوزی . . . " می‏گوید استادم ابوالفرج بن الجوزی به من که‏ جوان بودم می‏گفت نرو در این مجالس ، اینجا نرو ، آنجا نرو ، و من حرف این شیخ و استاد را نمی‏شنیدم چون جوان بودم ، و گاهی مسخره‏اش می‏کردم ، می‏گفتم : قاضی اربا ما نشیند ، برفشاند دست را محتسب گر می‏خورد ، معذور دارد مست را به هر حال ، اسم این کتاب " معالم القربه فی احکام الحسبه " است . وقتی انسان این کتاب را مطالعه می‏کند که اصلا امر به معروف و نهی از منکر چه مفهومی داشته ، می‏بیند سراسر زندگی را در بر می‏گیرد . تمام‏ کارهائی که امروز شهرداریها انجام می‏دهند ، جزء امر به معروف و نهی از منکر بوده است ، تمام کارهائی که شهربانی انجام می‏دهد نیز در حوزه‏ احتسابی بوده است . در همین کتاب آمده است که یکی از وظائف محتسب اینست که وقتی دم‏ دکان بقالی می‏رود و می‏بیند روی ظرفهای ماست باز است و مگس می‏نشیند ، باید بقال را موظف کند که روی ظرف ماست خودش را بپوشاند ، لباسهای آن‏ بقال را نگاه کند که کثیف نباشد ، آن پیشبندی که می‏بندد ، چند روز یک‏ بار یا مثلا روزی یک بار ، عوض کند ، بشوید ، در حمامها چه بکنند ، در مسجدها چه بکنند و . . . وقتی آدم اینها را می‏بیند ، می‏گوید خدایا ! این‏ ما بودیم که چنین روزی داشتیم و این ما هستیم که به چنین روزی گرفتار هستیم ؟ ! خدایا این ما هستیم که در روایات کافی ما و در تمام کتب فقهی‏ ما می‏گوید امر به معروف ، آنی است که زمین بدان آباد می‏شود : « و تعمر الارض ، و ینتصف من الاعداء » با امر به معروف و نهی از منکر می‏شود از دشمن انتقام گرفت . یعنی امر به معروف و نهی از منکر را زنده کن تا بتوانی‏ در مقابل اسرائیل بایستی . اگر در مقابل اسرائیل ناتوانی ، ریشه‏اش را از چند صد سال پیش پیدا کن که امر به معروف و نهی از منکر را از میان بردی‏ و در نتیجه دشمن بر تو مسلط شد . « و یستقیم الامر » ، بدین وسیله است که‏ کارها همه بر روی اساس استواری قرار می‏گیرد . « فانکروا بقلوبکم ، و الفظوا بالسنتکم ، و صکوا بها جباههم ، و لا تخافوا فی الله لومه لائم ، فان اتعظوا و الی الحق رجعوا فلا سبیل علیهم " « انما السبیل علی الذین یظلمون الناس و یبغون فی الارض بغیر الحق ، اولئک لهم عذاب الیم » " ( 1 ) دیگر فرصت ترجمه این قسمت و ذکر قسمتهای دیگر نیست . یک فریضه‏ای که در اسلام چنین مقام و ارزشی را دارد ، آیا می‏شود احتمال‏ داد که درباره‏اش گفته‏اند اگر یک روزی دیدی اتفاقا ، تصادفا ، یک‏ نیروئی ، یا قدرتی داری انجام بده و اگر قدرت نداری دیگر تکلیف ساقط است . این تکلیف ساقط است ، یعنی اسلام ساقط است . چون امر به معروفی‏ که اسلام برای ما معرفی می‏کند ، به منزله پایه خیمه اسلام است . چطور ممکن‏ است که خود اسلام بگوید اگر تصادفا دیدی می‏توانی اسلام را نگه داری ، نگه‏ دار ، اگر تصادفا دیدی نه ، نمی‏توانی ، دیگر نمی خواهد ، خیالت راحت‏ باشد ! در مورد احتمال اثر هم همینطور است . بنده بروم در اطاقم بنشینم ، بگویم من که احتمال اثر نمی‏دهم . تو حق نداری احتمال اثر بدهی یا ندهی . تو که اصلا مطالعه نداری ، تو که از اوضاع خبر نداری ، جریانات را نمی‏دانی ، تو که نمی‏دانی راه امر به معروف و نهی از منکر چیست ، تو که‏ روانشناسی نمی‏دانی که برای نفوذ در بشر از چه راهی باید با روح او مواجه‏ شد ، تو که جامعه شناسی نمی‏دانی ، تو که چیزی نمی‏دانی ، حق نداری بگوئی‏ من احتمال اثر می‏دهم یا احتمال اثر نمی‏دهم . اینست که دور کن این اصل‏ اساسی ، قدرت و آگاهی است ، و هر دو را هم باید تحصیل کرد و به دست ، آورد ، غیر از این نمی‏شود . شما در روزنامه‏های خودمان می‏خوانید که در آمریکا بیش از سیصد و هشتاد کمیته جمع آوری اعانه برای اسرائیل وجود دارد . من از این نظر اینها را تقدیر می‏کنم که ملت بیداری هستند ، برای خودشان دارند کار می‏کنند . این‏ ملت می‏فهمد که راهش همین است . هر مردمی در هر محله‏ای ، در هر گوشه‏ای‏ هستند ، خودشان باید بنشینند ، فکر کنند ، کار کنند ، آگاهی و اطلاع به‏ دست آورند ، عاقبت را بیندیشند . این ، آگاهی است و تحصیل آگاهی واجب‏ است . این قدرت است ، و تحصیل قدرت واجب است . باز گردم به آن مطلبی که در ابتدا عرض کردم ، یعنی بررسی عنصر امر به‏ معروف و نهی از منکر در نهضت حسینی ، از این نظر ، از این وجهه که اهل‏ بیت پیغمبر چگونه از این فرصت حداکثر استفاده را کردند . خدا رحمت کند مرحوم آیتی رضوان الله علیه را ، چه مرد بزرگواری بود ، چه عالم متقی‏ای بود که از دست ما رفت‏ . ایشان کتابی دارد به نام " بررسی تاریخ عاشورا " که شاید خیلی از شما دیده باشید . کسانی هم که ندیده‏اند ، ببینند و بخوانند . مجموعه‏ سخنرانیهائی است که ایشان در رادیو کرده است . بعد از فوت ایشان این‏ سخنرانیها را چاپ کردند . در میان کتابهائی که به زبان فارسی در این‏ زمینه نوشته شده است ، اگر نگوئیم بهترین آنهاست ، قطعا از بهترین آنها است . حالا اگر از نظر تجزیه و تحلیل نگویم در درجه اول یا فرد اول است‏ ، ولی از جنبه استناد یعنی از جنبه اینکه مطالبش مستند به تواریخ معتبر است ، قطعا بی نظیر است . در آنجا این مرد روی این مطلب خیلی تکیه کرده است که اصلا تاریخ کربلا را اسرار زنده کردند ، یعنی اسرا نگهداری کردند و بزرگترین اشتباهی که‏ دستگاه اموی کرد مسئله اسیر گرفتن اهل بیت و سیر دادن آنها به کوفه و بعد به شام بود . و اگر آنها این کار را نکرده بودند ، شاید می‏توانستند تاریخ این نهضت را محو کنند ، یا لااقل یک مقدار آن را از اثر و قدرت‏ بیندازند ، ولی به دست خودشان کاری کردند که برای اهل بیت پیغمبر فرصت‏ ایجاد کردند و آنها این تاریخ را در دنیا مسجل نمودند . آنها باور نمی‏کردند که یک عده زن و بچه خرد شده مصیبت دیده حداکثر استفاده را از این فرصتها ببرند ، و کی باور می‏کرد ، و چطور اینها تبلیغ کردند ! در روز جمعه‏ای در شام نماز جمعه است . ناچار خود یزید باید شرکت بکند ، و شاید امامت نماز را هم خود او به عهده داشت . ( این را الان یقین ندارم ) در نماز جمعه خطیب باید اول دو خطابه که‏ بسیار مفید و ارزنده است بخواند ، بعد نماز شروع می‏شود . اصلا این دو خطابه بجای دو رکعتی است که از نماز ظهر در روز جمعه ، اسقاط ، و نماز جمعه تبدیل به دو رکعت می‏شود . اول ، آن خطیبی که به اصطلاح دستوری بود ، رفت و هر چه قبلا به او گفته بودند گفت ، تجلیل فراوان از یزید و معاویه‏ کرد ، هر صفت خوبی در دنیا بود ، برای اینها ذکر کرد و بعد شروع کرد به‏ سب کردن و دشنام دادن علی ( ع ) و امام حسین به عنوان اینکه اینها ( العیاذ بالله ) از دین خدا خارج شدند ، چنین کردند ، چنان کردند . زین‏ العابدین از پای منبر نهیب زد : « ایها الخطیب اشتریت مرضاه المخلوق‏ بسخط الخالق » ، تو برای رضای یک مخلوق ، سخط پروردگار را برای خودت‏ خریدی . بعد خطاب کرد به یزید که آیا به من اجازه می‏دهی از این چوبها بالا بروم ؟ ( نفرمود منبر . خیلی عجیب است ! به قدری اهل بیت پیغمبر مراقب و مواظب این چیزها بودند ! مثلا در مجلس یزید ، نمی‏گوید : یا امیرالمومنین ! ، یا ایها الخلیفه ! یا حتی به کنیه هم نمی‏گوید : یا اباخالد ! می‏گوید : یا یزید ! هم زین العابدین و هم زینب . در اینجا هم‏ نفرمود که اجازه می‏دهی من بروم روی این منبر . یعنی این که منبر نیست ، این چوبهای سه پله‏ای که در اینجا هست که چنین خطیبی می‏رود بالای آن و چنین سخنانی می‏گوید ، ما این را منبر نمی‏دانیم . این چهار تا چوب است . ) اجازه می‏دهی من بروم بالای این چوبها دو کلمه حرف بزنم ؟ . یزید اجازه نداد . آنهائی که اطراف بودند ، از باب اینکه علی بن حسین ، حجازی است ، اهل حجاز است و سخن مردم حجاز شیرین و لطیف‏ است ، برای اینکه به اصطلاح سخنرانیش را ببینند ، گفتند : اجازه بدهید ، مانعی ندارد . ولی یزید امتناع کرد . پسرش آمد و به او گفت : پدر جان ! اجازه بدهید ، ما می‏خو اهیم ببینیم این جوان حجازی چگونه سخنرانی می‏کند . گفت من از اینها می‏ترسم . اینقدر فشار آوردند تا مجبور شد ، یعنی دید دیگر بیش از این ، اظهار عجز و ترس است ، اجازه داد . ببینید این زین العابدین که در آن وقت از یک طرف بیمار بود ( منتهی‏ بعدها دیگر بیماری نداشت ، با ائمه دیگر فرق نمی‏کرد ) و از طرف دیگر اسیر ، و به قول معروف اهل منبر ، چهل منزل با آن غل و زنجیر تا شام‏ آمده بود ، وقتی بالای منبر رفت ، چه کرد ؟ ! چه ولوله‏ای ایجاد کرد ؟ ! یزید دست و پایش را گم کرد . گفت الان مردم می‏ریزد و مرا می‏کشند . دست‏ به حیله‏ای زد . ظهر بود ، یکدفعه به موذن گفت : اذان ، وقت نماز دیر می‏شود . صدای موذن بلند شد . زین العابدین خاموش شد . موذن گفت : الله‏ اکبر ، الله اکبر امام حکایت کرد : « الله اکبر ، الله اکبر » . موذن‏ گفت : اشهد ان لااله الاالله ، اشهد ان لااله الا الله ، باز امام حکایت‏ کرد . تا رسید به شهادت به رسالت پیغمبر اکرم . تا به اینجا رسید ، زین‏ العابدین فریاد زد : موذن ! سکوت کن . رو کرد به یزید و فرمود : یزید ! این که اینجا اسمش برده می‏شود و گواهی به رسالت او می‏دهید کیست ؟ ایها الناس ! ما را که به اسارت آورده‏اید ، کیستیم ؟ پدر مرا که شهید کردید که بود ؟ و این کیست که شما به رسالت او شهادت می‏دهید ؟ تا آنوقت اصلا مردم درست آگاه نبودند که چه کرده اند . آنوقت شما می‏شنوید که یزید بعدها اهل بیت پیغمبر را از آن خرابه‏ بیرون آورد و بعد دستور داد که آنها را با احترام ببرند . نعمان بن بشیر را که آدم نرمتر و ملایم تری بود ، ملازم قرار داد و گفت : حداکثر مهربانی‏ را با اینها از شام تا مدینه بکن . این ، برای چه بود ؟ آیا یزید نجیب‏ شده بود ؟ روحیه یزید فرق کرد ؟ ابدا . دنیا و محیط یزید عوض شد . شما می‏شنوید که یزید بعد دیگر پسر زیاد را لعنت می‏کرد ، هی می‏گفت : تمام ، گناه او بود . اصلا منکر شد ، که من چنین دستوری ندادم ، ابن زیاد از پیش‏ خود چنین کاری کرد . چرا ؟ چون زین العابدین و زینب اوضاع و احوال را برگرداندند . و لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظیم


نوشته شده توسط : فاتحی نیا

نظرات دیگران [ نظر]


: منوی وبلاگ :


بازدیدهای امروز:
7 بازدید
بازدیدهای دیروز:
12 بازدید
مجموع بازدیدها:
36409 بازدید

صفحه اصلی


وضعیت من در یاهو
پست الکترونیک
پارسی بلاگ
درباره من


: درباره خودم :
جلسه هفتم تاثیر امر به معروف و نهی از منکر اهل بیت امام پس از حا - شیفتگان حضرت رقیه (ص)
فاتحی نیا
: لوگوی وبلاگ :

جلسه هفتم تاثیر امر به معروف و نهی از منکر اهل بیت امام پس از حا - شیفتگان حضرت رقیه (ص)

: لینک دوستان من :

دکتر علی حاجی ستوده


: لوگوی دوستان من :






: فهرست موضوعی یادداشت ها :
(حماسه حسینی جلد2)عنصر امر به معروف و نهی از منکر در نهضت حسینی . (حماسه حسینی جلد2)مقدمه . بخش پنجم شعارهای عاشورا . بخش ششم تحلیل واقعه عاشورا . بخش هفتم ماهیت قیام حسینی . تحریفات معنوی حادثه کربلا . جلسه پنجم ارزش امر به معروف و نهی از منکر از نظر علمای اسلام . جلسه چهارم مراحل و اقسام امر به معروف و نهی از منکر . جلسه دوم ارزش هر یک از عوامل . جلسه سوم شرایط امر به معروف و نهی از منکر . جلسه ششم کارنامه ما در امر به معروف و نهی از منکر . جلسه هفتم تاثیر امر به معروف و نهی از منکر اهل بیت امام پس از حا . حماسه حسینی - جلسه اول : دو چهره حادثه کربلا . حماسه حسینی - جلسه دوم : نهضت حسینی ، حماسه‏ای مقدس . حماسه حسینی - جلسه سوم : نهضت حسینی ، عامل شخصیت یافتن جامعه اسل . دانلود نرم افزار مذهبی موبایل . شرایط مبلغ و تاثیر تبلیغی اهل بیت امام حسین ( ع ) در مدت اسارتشا . شهیدبرنسی . عنصر تبلیغ در نهضت حسینی ( تبلیغ در اسلام ) - جلسه اول : مفهوم ت . عنصر تبلیغ در نهضت حسینی ( تبلیغ در اسلام ) - جلسه پنجم : حادثه . عنصر تبلیغ در نهضت حسینی ( تبلیغ در اسلام ) - جلسه چهارم : روشها . عنصر تبلیغ در نهضت حسینی ( تبلیغ در اسلام ) - جلسه دوم : وسائل و . عنصر تبلیغ در نهضت حسینی ( تبلیغ در اسلام ) - جلسه سوم : روش تبل . عنصر تبلیغ در نهضت حسینی ( تبلیغ در اسلام ) - جلسه ششم : نقش اهل . وظیفه ما در برابر تحریفها .


: آرشیو یادداشت ها :

کتابخانه
دانلود نرم افزار های مذهبی موبایل
شهید برونسی



: جستجو در وبلاگ :


: پشتیبانی :

کانون وبلاگ نویسان مذهبی