سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بسم الله الرحمن الرحیم الحمد الله رب العالمین باری الخلائق اجمعین و الصلوه و السلام علی‏ عبدالله و رسوله و حبیبه و صفیه سیدنا و نبینا و مولانا ابی القاسم محمد و علی آله الطیبین الطاهرین المعصومین . اعوذ بالله من الشیطان الرجیم : « التائبون العابدون الحامدون السائحون الراکعون الساجدون الامرون‏ بالمعروف و الناهون عن المنکر و بشر المومنین »( 1 ) . از مطالبی که در دو شب گذشته عرض شد معلوم شد که در نهضت حسینی‏ مجموعا سه عامل موثر بوده است . یکی امتناع از بیعت ، دیگر پذیرش‏ دعوت کوفیان ، و سوم که از آندو مستقل است امر به معروف و نهی از منکر . و معلوم شد که هر یک از این سه عامل خود بخود برای امام ( ع ) وظیفه‏ بخصوصی را ایجاب می‏کرده است ، عکس العمل خاصی را به وجود می‏آورده است‏ . و هم عرض کردیم که ارزش این نهضت بر حسب هر یک از این سه عامل ، مختلف و متفاوت می‏شود . اگر تنها عامل دعوت کوفیان را در نظر بگیریم یک حد معینی از ارزش را دارا خواهد بود . اگر عامل‏ امتناع از بیعت را در نظر بگیریم ارزش خیلی بیشتر و عظیم تری را دارا خواهد بود . اگر عامل امر به معروف و نهی از منکر را در نظر بگیریم‏ ارزش آن دهها برابر بالاتر می‏رود و مهمتر می‏شود . به جهت اینکه در عامل‏ دعوت ، لااقل احتمال موفقیتی در حدود صدی پنجاه و یا کمتر هست ، ولی در عامل امتناع از بیعت چنین احتمالی هم وجود ندارد . یک مقاومت صددرصد خطرناک است . عامل امر به معروف و نهی از منکر هم این تفاوت عظیم را با عامل بیعت دارد . در عامل بیعت تقاضا از طرف دشمن است ، یعنی در زمینه یک تقاضای نامشروع و ناروا است ، لذا امام در مقابل این تقاضا " نه " می‏گوید ، امتناع می‏ورزد و نمی‏پذیرد . اگر تنها این عامل را در نظر بگیریم معنی‏اش اینست : اگر آنها چنین تقاضایی از امام نمی‏کردند ، امام‏ در برابر آنها قرار نمی‏گرفت ، چون آنها چنین تقاضایی کردند امام به‏ عنوان شخصی که آن تقاضا را نمی‏پذیرد ، در برابر آنها قرار گرفت . ( و در عامل اول ، دعوت ، امام را در مقابل آنها قرار داد . ) اما اگر عامل سوم‏ را که امر به معروف و نهی از منکر است در نظر بگیریم ، نه دعوت ، امام‏ را در برابر آنها قرار می‏دهد ، و نه تقاضای بیعت ، بلکه این خود امام‏ است که در برابر آنها قرار می‏گیرد ، و در واقع فساد اوضاع ، شیوع بدیها و منکرات و به تعبیر خود امام حلال شدن حرامها و حرام شدن حلالها و بالاخره‏ مشاهده وضع نابسامان و فاسد اجتماع ، امام را در برابر آنها قرار می‏دهد و وادار به قیام می‏کند . روی همین جهت ، ارزش قیام امام بر حسب این عامل‏ خیلی بالا می‏رود و این درس شکل عن المنکر و جاهدت فی الله حق جهاده حتی اتیک الیقین » ( 1 ) . در مفهوم این شهادت و گواهی درست فکر کنید : ما گواهی می‏دهیم که تو نماز را بپا داشتی ، تو زکات و انفاق را به همه مراتبش ادا کردی ( 2 ) . « و امرت بالمعروف و نهیت عن المنکر » تو آمر به معروف و ناهی از منکر هستی . تو آمر به معروف و نهی از منکر کردی . یعنی تمام نهضت تو امر به معروف و نهی از منکر است « و جاهدت فی الله‏ حق جهاده » در راه خدا کوشیدی ، آن حد اعلای کوشش ، آن کوششی که سزاوار است یک بشر در راه حق از خود بروز دهد . نکته قابل توجه اینست که ما در زیارت وارث می‏گوییم : " ما گواهی‏ می‏دهیم " گواهی برای چه کسی می‏دهیم ؟ معمولا نزد قاضی که می‏رویم گواهی‏ می‏دهیم . وقتی که مطلبی برای قاضی ثابت نیست و می‏خواهیم مدعایی را ثابت کنیم ، می‏گوییم : آقای قضای من گواهم که فلان شخص در فلان وقت این‏ مقدار تحت فلان عنوان از این آقا طلبکار بود . در زیارت وارث هم شهادت‏ می‏دهیم . نزد چه کسی شهادت می‏دهیم ؟ آیا نزد خدا شهادت می‏دهیم ؟ به نفع‏ چه کسی ؟ ، به نفع امام حسین ؟ . علمای معانی و بیان نکته‏ای را ذکر می‏کنند که خیلی عالی است و آن این‏ است : انسان گاهی مطلبی را در مقامی می‏گوید نه برای اینکه مطلب را به شنونده تفهیم کند ، بلکه برای اینکه‏ می‏خواهد به او تفهیم کند که من این را می‏فهمم . این خیلی شایع هم هست . شما گاهی در حضور کسی به یک مطلب گواهی می‏دهید نه به عنوان اینکه او بداند ، می‏دانید خودش می‏داند ، ولی با این گواهی می‏خواهید به او بفهمانید ، نزد او اقرار کنید که شما می‏فهمید و می‏دانید . در اینجا شهادت معنایش اعتراف است . " من گواهی می‏دهم " یعنی من‏ هم مثل هر آدم فهمیده و محققی به این حقیقت اعتراف می‏کنم ، من معترفم‏ یا اباعبدالله ! که نهضت تو ، نهضت امر به معروف و نهی از منکر بود . یعنی من این را می‏فهمم که تو تنها به خاطر دعوت اهل کوفه قیام نکردی . قبل از اینکه دعوت اهل کوفه‏ای پیدا شود قیام کردی . تو اول قیام کردی‏ بعد مردم کوفه ترا دعوت کردند . من گواهی می‏دهم و اعتراف می‏کنم که‏ نهضت تو تنها این نبود که من بیعت نمی‏کنم . نهضت تو شامل مطلب دیگری‏ بود ، اصل دیگری در اسلام را اجرا کردی و آن ، اصل امر به معروف و نهی از منکر است . عرض کردم که امر به معروف و نهی از منکر مقام و ارزش نهضت حسینی را خیلی بالا برده است ، به علاوه یک خصوصیت و بلکه خصوصیات دیگر . خصوصیتی که عرض می‏کنم به طور کلی نهضتهای پیامبران و اولیاء الله و مومنین را از نهضتهایی که سایر رهبران یا غیر رهبران بشر می‏کنند ، ممتاز می‏کند ، امتیاز می‏بخشد . یعنی چه ؟ عمل بشر ، پیکری دارد و روحی . یک‏ کار را ممکن است من و شما هر دو مثل هم انجام بدهیم ، اما از چه نظر مثل‏ هم ؟ از نظر اینکه پیکر کار من و پیکر کار شما یکجور است . فرض کنید ما هر دو نفرمان نماز می‏خوانیم ، هر دو نفرمان در فلان راه خیر پول می‏دهیم ، من صد تومان می‏دهم ، شما هم صد تومان ، من چهار رکعت نماز می‏خوانم شما هم چهار رکعت ، اینها که با هم فرق ندارد ، اما ممکن است شما از یک‏ خلوص نیت و خضوع و خشوعی ، از یک اخلاص و محبتی ، از یک عشقی ، از یک هیجان روحی بهره‏مند باشید که من نباشم . این امر ، ارزش کار شما را هزاران برابر ارزش کار من می‏کند . خیلیها در راه خدا جهاد کردند اما چرا « ضربه علی یوم الخندق افضل من‏ عباده الثقلین ؟ » ( 1 ) یک ضربت علی آن مقدار ارزش پیدا می‏کند . چرا ؟ برای اینکه علی به آنجائی رسیده که به قول اهل عرفان فانی فی الله است‏ . یعنی در وجود او از انانیت و خودی چیزی باقی نیست . وقتی که دشمن در آن حال آب دهان به صورتش می‏اندازد ، از بریدن سر دشمن امتناع می‏کند ، مبادا خشمی پیدا کرده باشد که تاثیری در عمل او بگذارد ، در روح عملش‏ دخالتی بکند . می‏خواهد خودش در اینجا وجود نداشته باشد ، در روح او فقط خدا وجود داشته باشد . این جهت را شما فقط در مکتب اولیاء و انبیاء می‏بینید ، در غیر مکتب انبیاء چنین چیزی را نمی‏توانید ببینید . در این آیه‏ای که در آغاز تلاوت شد : « التائبون العابدون الحامدون‏ السائحون الراکعون الساجدون الامرون بالمعروف و الناهون » « عن المنکر » ( 1 ) . بعد از چند کلمه دیگر آمده التائبون : بازگشت‏ کنندگان به حق . عرفا می‏گویند اولین منزل سلوک توبه است . چون توبه‏ یعنی بازگشت . آنکس ک ه راه عوضی می‏رود یکدفعه بر می‏گردد و به راه حق ، بر می‏گردد به سوی خدا . « التائبون العابدون »پس از توبه است که اینها پرستندگان خدا می‏شوند ، خدا را می‏پرستند ، غیر خدا را نمی‏پرستند ، خدا حاکم بر وجودشان است ، غیر از خدا حاکمی نیست ، فقط امر خدا را می‏پذیرند ، امر غیر خدا را نمی‏پذیرند ، « الحامدون »اینها ستایشگرند ، اما جز خدا موجود دیگری را ستایش نمی‏کنند . اصلا موجود دیگری را قابل مدح‏ و ستایش و نیایش نمی‏دانند ، تنها ستایشگر و نیایشگر خدا هستند . « السائحون »سیاحتگران . راجع به سیاحتگری در تفاسیر بیانات مختلفی شده‏ است . بعضی گفته‏اند مقصود روزه است ، یعنی سیاحت معنوی که در روزه‏ پیدا می‏شود . ولی بسیاری از محققین مانند علامه طباطبائی در " المیزان " این را قبول نمی‏کنند . یک احتمالش این است : کسانی که در زمین سیر می‏کنند . چون قرآن بشر را به سیر در زمین دعوت کرده است یعنی چه سیر در زمین ؟ یعنی مطالعه در جهان ، نه سیاحتی که هدفش فقط تفنن و ولگردی باشد . اسلام عمر انسان را عزیزتر از این می‏داند که او فقط برای اینکه تماشائی‏ کرده باشد ، سیاحت کند . ولی اسلام سیاحتی را که بشر در آن تفکر کند ، تدبر کند ، درس بیاموزد ، توصیه می‏کند : « قل سیروا فی » « الارض »(1) . این ، درس و فکر است . « السائحون »آن مطالعه کنندگان‏ در تاریخ ، آن مطالعه کنندگان در اوضاع اجتماع بشری ، آن مطالعه کنندگان‏ در قوانین خلقت ، آنها که در مغز خود انبوهی از افکار و اندیشه‏های روشن‏ دارند . بعد دو مظهر از عبادت را ذکر می‏کنند : « الراکعون الساجدون آنها که در حال رکوع و سجود ، خدای خود را تسبیح می‏کنند ، در رکوع‏ می‏گویند : سبحان ربی العظیم و بحمده ، در سجود می‏گویند : سبحان ربی الاعلی‏ و بحمده ، آن سبحان ربی العظیم و بحمده گویان ، سبحان ربی الاعلی و بحمده‏ گویان ، آنها « الامرون بالمعروف و الناهون عن المنکر »، با چنین روحی‏ با چنین اندیشه‏هایی ، با چنین توشه‏های معنوی ، با چنین سرمایه معنوی ، صلاحیت این را دارند که مصلح اجتماعی باشند ، آنهائی که اول صالح شده‏اند بعد می‏خواهند مصلح باشند . آمر به معروف و ناهی از منکر یعنی مصلح . مگر نا صالح می‏تواند مصلح باشد ؟ ! آنان که اول خودشان را اصلاح کرده‏اند ، اول‏ خودشان را تادیب و تربیت کرده‏اند ، می‏توانند مصلح باشند . علی بن ابی‏طالب می‏فرماید : « من نصب نفسه للناس اماما فعلیه ان یبدا بتعلیم نفسه قبل تعلیم غیره و معلم نفسه و مؤدبها احق بالاجلال من معلم‏ الناس و مودبهم » ( 2 ) . یعنی آن کسی که خود را پیشوای مردم معرفی‏ می‏کند ، معلم و مربی مردم معرفی می‏کند ، واعظ و خطیب مردم معرفی می‏کند ، هادی و راهنمای مردم معرفی می‏کند ، اول‏ باید از خودش شروع کند ، اول خودش را تعلیم بدهد ، بداند که یک جاهل‏ در اندرون خودش هست ، اول به آن جاهلی که در درون خودش به نام نفس‏ اماره هست تلقین کند و یاد بدهد . یک موجود تربیت نشده‏ای در درون‏ خودش هست ، اول خودش را تربیت و تادیب بکند ، اول نفس خودش را موعظه کند ، ملامت کند ، از نفس خودش حساب بکشد ، همینکه خودش را اصلاح و تهذیب کرد و صالح شد ، آنوقت می‏تواند مدعی شود که من می‏توانم‏ راهنما و هادی مردم باشم ، واعظ مردم باشم ، معلم مردم باشم ، مودب و مربی مردم باشم ، مصلح اجتماع باشم . فرمود : آن کسی که خودش را تعلیم و تربیت می‏کند بیشتر شایسته احترام است تا آن کسی که مردم را تعلیم و تربیت می‏کند ، چون آن ، مشکلتر و مهمتر است . باز علی بن ابی‏طالب فرمود : « الحق اوسع الاشیاء فی التواصف ، و اضیقها فی التناصف » ( 1 ) . چه جمله‏ها دارد ! اینها را باید بر لوح دل‏ بنویسند . فرمود : حق و عدالت در مقام سخنگوئی و سخنسرایی و سخنرانی و در مقام زبان ، دائره‏اش از همه چیز وسیعتر است . یعنی در مقام سخن ، میدانی به اندازه میدان حق باز نیست . اگر انسان بخواهد سخنرانی کند ، بخواهد حرف بزند ، از هر موضوعی بیشتر ، در اطراف حق می‏شود حرف زد . اما در مقام عمل ، میدانی از میدان حق تنگتر نیست . آنوقت است که‏ انسان می‏بیند چقدر مشکل است . همان که آنقدر می‏توانست در اطراف حق حرف بزند ، موقع عمل که می‏رسد ، می‏بیند برداشتن یک گام هم مشکل است . اینجا هم قرآن بعد از آنکه می‏گوید : « التائبون العابدون الحامدون‏ السائحون الراکعون الساجدون »می‏گوید : « الامرون بالمعروف و الناهون عن‏ المنکر »اینها هستند که در راه اشاعه خیر قدم بر می‏دارند ، در راه‏ مبارزه با شر و فساد قدم بر می‏دارند ، و اینها هستند تنها کسانی که چنین‏ صلاحیتی را دارند . « و بشر المومنین » ، در اینجا به مومنین نوید و بشارت بده که اگر تائب ، عابد ، سائح ، راکع و ساجد شدند و پس از آن‏ آمر به معروف و ناهی از منکر شدند ، آنگاه موفق خواهند شد . اما اگر همه‏ آنها را داشتند ، ولی امر به معروف و نهی از منکر را نداشتند ، به جائی‏ نخواهند رسید . اگر امر به معروف و نهی از منکر را داشتند ، اما آمرین ب ه معروف و ناهین از منکر ، خودشان آلوده بودند ، و توبه فرمایان خود توبه کمتر کردند ، باز هم به جائی نخواهند رسید . امیرالمومنین فرمود : « لعن الله الامرین بالمعروف التارکین له ، و الناهین عن المنکر العاملین به » ( 1 ) . خدا لعنت کند آن مردمی را که‏ امر به معروف می‏کنند و خودشان بر خلاف آن معروف عمل می‏کنند ، و آن‏ مردمی را که نهی از منکر می‏کنند و خودشان همان منکراتی را که نهی می‏کنند ، مرتکب می‏شوند . یعنی آن آمرین به معروف و ناهون عن المنکری که‏ التائبون نیستند ، العابدون نیستند ، الحامدون نیستند ، السائحون نیستند ، الراکعون نیستند ، الساجدون نیستند ، هنوز این مراحل و منازل را طی نکرده می‏خواهند آمر به معروف و ناهی از منکر باشند ، خدا چنین مردمی را لعنت کند . عرفا اصطلاحی دارند . مدعی هستند که سالکان ، چهار سیر مختلف دارند . 1 - سیر من الخلق الی الحق ، یعنی سیر از خلق و طبیعت به سوی خداوند . 2 - سیر بالحق فی الحق ، سیر در خداوند یعنی کشف معارف الهی . 3 - سیر من الحق الی الخلق ، سیر از خداوند به سوی خلق ، یعنی آمدن‏ برای ارشاد مردم . 4 - سیر بالحق فی الخلق . در واقع می‏خواهند بگویند آن کسی شایستگی دارد که دستگیر دیگران باشد ، هادی و راهنمای دیگران باشد ، آمر به معروف و ناهی از منکر باشد که‏ خودش رفته است به آن منزل و بعد ماموریت یافته که مردم را به آنجائی‏ که خودش در آنجا قرار گرفته ، ببرد . معلوم شد که نهضت حسینی ارزش اصلی خودش را از امر به معروف و نهی‏ از منکر گرفته است . پس باید این اصل را شناخت که این اصل مگر چه‏ اندازه اهمیت دارد که حسین بن علی علیه السلام خودش را در راه آن شهید می‏کند و شایسته است مثل حسینی در این راه قربانی شود . امر به معروف و نهی از منکر یگانه اصلی است که ضامن بقاء اسلام است . به اصطلاح ، علت مبقیه است . اصلا اگر این اصل نباشد ، اسلامی نیست . رسیدگی کردن دائم به وضع مسلمین است . آیا یک کارخانه‏ بدون بازرسی و رسیدگی دائمی مهندسین متخصص که ببینند چه وضعی دارد ، قابل بقا است ؟ اصلا آیا ممکن است یک سازمان همینطور به حال خود باشد ، هیچ درباره‏اش فکر نکنیم و در عین حال به کار خود ادامه دهد ؟ ابدا . جامعه هم چنین است . یک جامعه اسلامی اینطور است بلکه صد درجه برتر و بالاتر . شما کدام انسان را پیدا می‏کنید که از پزشک بی‏نیاز باشد ؟ یا انسان باید خودش پزشک بدن خود باشد ، یا باید دیگران پزشک باشند و او را معالجه کنند ، متخصص چشم ، متخصص گوش و حلق و بینی ، متخصص مزاج ، متخصص اعصاب . انسان همیشه انواع پزشکها را در نظر می‏گیرد برای آنکه‏ اندامش را تحت نظر بگیرند ، ببینند در چه وضعی است . آنوقت جامعه‏ نظارت و بررسی نمی‏خواهد ؟ ! جامعه رسیدگی نمی‏خواهد ؟ ! آیا چنین چیزی‏ امکان دارد ؟ ! ابدا . حسین بن علی ( ع ) در راه امر به معروف و نهی از منکر ، یعنی در راه‏ اساسی‏ترین اصلی که ضامن بقاء اجتماع اسلامی است ، کشته شد ، در راه آن‏ اصلی که اگر نباشد ، دنبالش متلاشی شدن است ، دنبالش تفرق است ، دنبالش تفکک و از میان رفتن و گندیدن پیکر اجتماع است . بله ، این اصل‏ ، این مقدار ارزش دارد . آیات قرآن در این زمینه بسیار زیاد است . قرآن کریم بعضی از جوامع گذشته را که یاد می‏کند و می‏گوید اینها متلاشی و هلاک شدند ، تباه و منقرض شدند ، می‏فرماید : به موجب اینکه در آنها نیروی اصلاح نبود ، نیروی امر به معروف و نهی از منکر نبود ، حس‏ امر به معروف و نهی از منکر در میان این مردم زنده نبود . حال ببینیم امر به معروف و نهی از منکر چه شرایطی دارد و چگونه ما می‏توانیم امر به معروف و نهی از منکر کنیم ؟ اولا معروف یعنی چه ؟ منکر یعنی چه ؟ امر به معروف و نهی از منکر یعنی چه ؟ اسلام از باب اینکه‏ نخواسته موضوع امر به معروف و نهی از منکر را به امور معین ، مثل‏ عبادات ، معاملات ، اخلاقیات ، محیط خانوادگی و . . . محدود کند ، کلمه‏ عام آورده است : معروف ، یعنی هر کار خ یر و نیکی . امر به معروف لازم‏ است . نقطه مقابلش : هر کار زشتی . نگفت شرک یا فسق یا غیبت یا دروغ‏ یا نمیمه ( 1 ) یا تفرقه اندازی یا ربا یا ریا ، بلکه گفت : منکر : هر چه که زشت و پلید است . " امر " یعنی فرمان ، " نهی " یعنی باز داشتن ، جلو گیری کردن . اما این فرمان یعنی چه ؟ آیا مقصود از این فرمان ، فرمان لفظی است ؟ آیا امر به معروف و نهی از منکر فقط در مرحله لفظ است ؟ فقط باید با زبان‏ امر به معروف و نهی از منکر کرد ؟ خیر ، امر به معروف و نهی از منکر در مرحله دل و ضمیر هست ، در مرحله زبان هست ، در مرحله دست و عمل هم‏ هست . تو باید با تمام وجودت آمر به معروف و ناهی از منکر باشی . از علی بن ابی طالب علیه السلام سئوال کردند اینکه قرآن در مورد بعضی از زنده‏های روی زمین می‏گوید اینها مرده‏اند ، یعنی چه ؟ میت الاحیاء مرده در میان زنده‏ها کیست و چیست ؟ فرمود : مردم چند طبقه‏اند ، بعضی وقتی که منکرات را می‏بینند در ناحیه دل متاثر می‏شوند ، تا مغز استخوانشان می‏سوزد ، زبانشان به سخن در می‏آید ، انتقاد می‏کنند ، می‏گویند ، ارشاد می‏کنند ، به این مرحله هم قانع نشده وارد مرحله عمل می‏شوند ، با هر نوع عملی که شده است ، با مهربانی باشد ، با خشونت باشد ، با زدن‏ باشد ، با کتک خوردن باشد ، بالاخره هر عملی را که وسیله ببینند برای‏ اینکه با آن منکر مبارزه کنند انجام می‏دهند . فرمود این یک زنده به تمام‏ زنده است . بعضی دیگر ، وقتی که منکرات را می‏بینند دلشان آتش می‏گیرد ، به زبان می‏گویند ، داد و فریاد می‏کنند ، استغاثه می‏کنند ، نصیحت می‏کنند ، موعظه می‏کنند ولی پای عمل که در میان می‏آید ، دیگر مرد عمل نیستند . فرمود : این هم دو سه خصلت از حیات را دارا است ، ولی یک خصلت از حیات را ندارد . صنف سوم : دلش آتش می‏گیرد ، اما فقط جوش می‏زند ، فقط ناراحت می‏شود . مثلا روزنامه را می‏خواند می‏بیند ایام عید نمی‏خواهند احترام حسین بن علی‏ را حفظ کنند . روزنامه‏ها تبلیغ می‏کنند ، رادیو هم تبلیغ می‏کند که از این‏ فرصت برای تفریح استفاده کنید . چه نشسته‏اید ! نصف مردم تهران رفتند ، جاها را گرفتند ، ده روز تعطیلی دارید . اینها را می‏خواند ، در دل می‏گوید اینها چه کسانی هستند ؟ ! چرا با حسین بن علی علیه السلام مبارزه می‏کنند ؟ ! چرا یک نفر ، یک کلمه در روزنامه یا جای دیگر نمی‏نویسد که بابا ! تفریح ، وقت زیادی دارد ( 1 ) . ما مدعی هستیم که حسین بن علی با روح ما پیوند دارد . ما از این مکتب استفاده‏ها کرده‏ایم و می‏کنیم . این کشور ، کشور حسین بن علی است ، کشور شیعه است . حسین بن علی شعار این ملت است ، شعار این کشور است . این ، اهانت به‏ حسین بن علی است که شما این ایام را به دنبال تفریح و تفنن بروید ! در روزنامه می‏خواند ، جوش هم می‏زند اما حاضر نیست یک کلمه حتی به رفیقش‏ بگوید که احترام حسین بن علی را حفظ کن ، تا سوم [ شهادت ] حسین بن علی‏ باش . لااقل این مقدار احترام اباعبدالله را حفظ کنید . ما حسین را نگهداری‏ نکرده‏ایم ، حسین بوده است که تاکنون ما را نگهداری کرده است . به قول‏ اقبال لاهوری : " هیچوقت مسلمانان اسلام را نگهداری نکرده‏اند ، همیشه‏ اسلام بوده است که مسلمانان را نگهداری کرده است " . هر وقت خطر عمیقی‏ کشور را تهدید می‏کند ، آن وقت می‏بینید می‏آیند سراغ علی بن ابی طالب و نهج البلاغه‏اش . سراغ حسین بن علی و یاد او . ما از آن مردمی هستیم که : « اذا رکبوا فی الفلک دعوا الله مخلصین له‏ الدین فلما نجیهم الی البر اذا هم یشرکون »( 1 ) . بعضی از مردم سوار کشتی که می‏شوند ، هنگامی که دریا طوفانی می‏شود صدای یا الله یا الله ، خدا خدایشان بلند است با خلوص نیت ، درباره چیزی جز خدا فکر نمی‏کنند ، ولی وقتی خدا نجاتشان می‏دهد ، به ساحل نجات که می‏رسند ، وقتی خطر را دور می‏بینند ، به کلی یادشان می‏رود ، منکر خدا می‏شوند ، برای خدا مشرک می‏سازند . ما در همین کشور خودمان مگر ندیدیم حدود بیست و پنج سال پیش چقدر نام حسین بن‏ علی و علی بن ابی طالب را آنها که نمی‏بردند ، می‏بردند ! همینکه نجات‏ پیدا کردند ، گفتند ما بابک خرم دین داشتیم ، المقنع داشتیم ، مازیار داشتیم . وقتی که خطری این ملت را تهدید می‏کند ، بابک خرم دین کدام‏ جهنم دره است ؟ ! به جنگ حسین بن علی می‏آیند ، قهرمان در مقابل او درست می‏کنند . خجالت نمی‏کشند ! به جای اینکه افتخار کند اسم پسرش را حسین بگذارد ، بابک و مازیار و جمشید و فرشید می‏گذارد ! به خدا تمام اینها مبارزه با اسلام است ، میراندن اسلام است . شعارهای‏ دین را زنده نگهدارید . یکی از شعارهای دین اسمهاست . من نمی‏فهمم اینکه‏ می‏گویند فلان اسم دمده شده ، کهنه شده ، یعنی چه ؟ مگر اسم هم نو و کهنه‏ دارد . چون اسم فلان کلفت فاطمه است ، پس فاطمه ، اسم کلفتهاست ! خیلی‏ عجیب است ! پس دیگر ما اسم دخترمان را فاطمه نگذاریم ! همین ، خودش‏ یک امر به معروف و نهی از منکر است . یک درجه امر به معروف و نهی از منکر این است که مردم ! بر فرزندانتان اسمهای اسلامی بگذارید . ( این امر به معروف است ) . مبارزه کنید با اسمهای غیر اسلامی . ( این نهی از منکر است ) . برای موسساتتان نام اسلامی بگذارید . نامهای اسلامی را زنده‏ نگهدارید . زبان اسلام را زنده نگهدارید . زبان عربی ، زبان یک قوم نیست‏ ، زبان اسلام است . زبان عربی زبان عرب نیست ، زبان اسلام است . اگر قرآن نبود اصلا این زبان در دنیا وجود نداشت . از اهم وظایف ما این است که‏ این زبان را حفظ کنیم . هر فرهنگی ، هر تمدنی اگر بخواهد زنده بماند ، باید زبانش زنده بماند . اگر زبانش مرد خودش مرده است . این مبارزه‏ علنی را که با زبان عربی می‏بینید باید بیدار بشوید ، باید بفهمید ، باید شعور داشته باشید ، عقل داشته باشید ، و الله این ، مبارزه با اسلام است‏ . با حروف الفبا که کسی مبارزه ندارد . به خدا قسم ما در مقابل زبان‏ عربی وظیفه داریم که این زبان اسلام را حفظ کنیم ، نگهداری کنیم . کی جلوی‏ شما را گرفته است ؟ کلاسهایی تشکیل بدهید و از کسانی که زبان عربی را می‏دانند دعوت کنید ، خودتان ، همسرتان ، فرزندانتان ، این زبان را یاد بگیرید . اگر یاد بگیرید نه تنها ضرر نکرده‏اید ، خیلی هم سود برده‏اید چون‏ یکی از زبانهای زنده دنیاست . اینهمه انگلیسی زبانها زبانشان را تبلیغ‏ کردند و آن را آنچنان به ما تحمیل کردند که تا اندرون خانه‏های ما نفوذ کرده است . برای چه ؟ دلشان به حال ما سوخته بود ؟ برای اینکه عادتشان‏ را به ما تحمیل کنند ، افکارشان را به ما تحمیل کنند ، تمدن خودشان را به‏ ما تحمیل کنند ، روح خودشان را بر روح ما تحمیل کنند ، برای اینکه روح ما را خرد کنند . چقدر ما مسلمانها غافل بودیم و هستیم . نه تنها ما ایرانیها ، به هر جای دنیای اسلام که انسان قدم می‏گذارد ، می‏بیند قرنها در خواب بوده‏اند . خوشبختانه کم کم مسلمانان در حال بیداری هستند . چقدر انسان باید متاسف‏ و متاثر باشد که دو نفر مسلمان از دو کشور مختلف وقتی یکدیگر را در مکه‏ یا مدینه ملاقات می‏کنند ، زبان یکدیگر را نمی‏فهمند ، باید با زبان انگلیسی تفاهم کنند . اینها نقشه‏های سیصد چهار صد ساله است . آیا هنوز وقت آن نرسیده که ما اندکی‏ در مقابل این نقشه‏ها بیدار شویم ؟ ! « کنتم خیر امه اخرجت للناس تامرون‏ بالمعروف و تنهون عن المنکر »( 1 ) . این وظیفه بزرگ ( امر به معروف و نهی از منکر ) دو رکن ، دو شرط اساسی دارد : یکی از آنها رشد ، آگاهی و بصیرت است . حالا که من گفتم‏ امر به معروف و نهی از منکر ، لابد همه ما خیال کردیم که خوب از اینجا برویم و امر به معروف و نهی از منکر کنیم . از شما می‏پرسیم اصلا من و شما می‏فهمیم که امر به معروف و نهی از منکر چیست و چگونه باید انجام شود ؟ تا حالا که امر به معروف و نهی از منکرهای ما در اطراف دگمه لباس و بند کفش مردم بوده است ، در حول و حوش موی سر و دوخت لباس مردم بوده‏ است ! ما اصلا معروف چه می‏شناسیم که چیست ؟ منکر چه می‏شناسیم که چیست‏ ؟ ما گاهی معروفها را به جای منکر می‏گیریم و منکرها را به جای معروف . بهتر اینکه ما جاهلها امر به معروف و نهی از منکر نکنیم . چه منکرها که‏ به نام امر به معروف و نهی از منکر به وجود نیامد . آگاهی و بصیرت‏ می‏خواهد ، خبرت و خبر و یت می‏خواهد ، دانایی ، روانشناسی و جامعه شناسی‏ می‏خواهد تا انسان بفهمد که چگونه امر به معروف و نهی از منکر کند ، یعنی‏ راه معروف را تشخیص بدهد ، ببیند معروف کجاست ، منکر را تشخیص بدهد ، ریشه منکر را به دست بیاورد ، از کجا آن منکر سرچشمه می‏گیرد . و لهذا ائمه دین فرموده‏اند : جاهل بهتر است امر به‏ معروف و نهی از منکر نکند . چرا ؟ « لانه ما یفسده اکثر مما یصلحه » (1). چون جاهل هنگامی که امر به معروف و نهی از منکر می‏کند ، می‏خواهد بهتر کند بدتر می‏کند . و چقدر در این زمینه مثالها زیاد است . شاید شما بگوئید ما جاهلیم ، پس امر به معروف و نهی از منکر از ما ساقط شد ! جواب شما را داده‏اند . قرآن می‏فرماید : « لیهلک من هلک عن‏ بینه و یحیی من حی عن بینه ( 2 ) 0 لئلا یکون للناس علی الله حجه بعد الرسل »( 3 ) . از یکی از معصومین می‏پرسند : بعضی از مردم جاهلند ، در روز قیامت با اینها چگونه عمل می‏شود ؟ می‏فرماید : در آن روز عالمی را می‏آورند که عمل نکرده است ، می‏گویند چرا عمل نکردی ؟ جواب ندارد ، باید به سرنوشت ننگین و سهمگین خود دچار شود . شخصی را می‏آورند و می‏گویند : تو چرا عمل نکردی ؟ می‏گوید نمی‏دانستم ، نمی‏فهمیدم ! می‏گویند : « هلا تعلمت » (4) ، نمی‏دانم ، نمی‏فهمم هم عذر شد ؟ ! خدا عقل را برای چه‏ آفریده است ؟ برای اینکه بفهمی ، موشکافی کنی ، بروی کاوش کنی ، تحقیق‏ کنی . تو باید از آن کسانی باشی که نه تنها اوضاع زمان خودت را درک‏ بکنی ، بلکه باید آینده را هم بفهمی و درک بکنی . امیرالمومنین فرمود : « و لا نتخوف » « قارعه حتی تحل بنا » ( 1 ) ، مردم ما نادان شده‏اند ، بلایایی را که به‏ آنها رو می‏آورد ، تا رو نیاورده تشخیص نمی‏دهند ، پیش بینی ندارند . باید پیش بینی کنند . نه تنها باید به اوضاع زمان خودشان آگاه باشند بلکه باید آنچنان جامعه شناس باشند که مصائبی را که در آینده می‏خواهد پیش بیاید تشخیص بدهند و بفهمند که در پنجاه سال بعد چنین خواهد شد . « و لقد اتینا ابراهیم رشده »( 2 ) . یکی از چیزهایی که به نهضت حسین بن علی ( ع ) ارزش زیاد می‏دهد روشن‏ بینی است . روشن بینی یعنی چه ؟ یعنی حسین ( علیه السلام ) در آنروز چیزهایی را در خشت خام دید که دیگران در آینه هم نمی‏دیدند . ما امروز نشسته‏ایم و اوضاع آن زمان را تشریح می‏کنیم . ولی مردمی که در آن زمان‏ بودند آنچنان که حسین بن علی علیه السلام می‏فهمید ، نمی‏فهمیدند . شب تاسوعاست . ذکر خیری از آن مجاهد فی سبیل الله ، آمر به معروف و ناهی از منکر ، کسی که حسین بن علی ( ع ) از او در کمال رضایت بود ، حضرت عباس علیه السلام بکنیم . روابط ، در آن زمان مثل این زمان نبود . حوادثی را که در شام اتفاق می‏افتاد ، مردمی که در کوفه یا مدینه بودند ، خیلی دیگر خبردار می‏شدند و گاهی هیچ خبردار نمی‏شدند . بهترین دلیلش‏ داستان اهل مدینه است : حسین بن علی در مدینه قیام می‏کند ، بیعت نمی‏کند . می‏رود مکه . بعد آن جریانها پیش می‏آید تا شهید می‏شود . تازه عامه مردم‏ مدینه چشمهایشان را می‏مالند ، که چرا حسین بن علی شهید شد ؟ برویم شام مرکز خلافت تا ببینیم قضیه از چه قرار بوده ؟ یک هیئت هفت هشت نفری را مامور این کار می‏کنند . می‏روند به هشام‏ مدتی در آنجا می‏مانند ، تحقیق می‏کنند ، حتی با خلیفه ملاقات می‏کنند ، اوضاع و احوال را کاملا می‏بینند و بر می‏گردند . وقتی مردم از آنها می‏پرسند قضیه از چه قرار بود ، می‏گویند : نپرسید که ما در مدتی که در شام بودیم ، می‏ترسیدیم که از آسمان سنگ ببارد و ما هم از بین برویم . ( تازه آن حرفی‏ را که اباعبدالله ( ع ) گفت : « و علی الاسلام السلام اذ قد بلیت الامه‏ براع مثل یزید » ( 1 ) می‏فهمند و اعتراف می‏کنند که راست گفت حسین بن‏ علی . ) گفتند : مگر چه قضیه‏ای بود ؟ گفتند : همینقدر به شما بگوییم که‏ ما از نزد کسی آمده‏ایم که علنا شراب می‏نوشد ، علنا سگ بازی می‏کند ، یوز بازی می‏کند ، هر فسقی را انجام می‏دهد ( و حتی آنها در تعبیر خودشان گفتند ) و با مادر خود زنا می‏کند ، با محارم خود زنا می‏کند . تازه پیش بینی‏ اباعبدالله را فهمیدند که حسین از روز اول اینها را می‏دانست . در عاشورا هم فرمود که اینها مرا خواهند کشت اما من امروز به شما می‏گویم که بعد از کشتن من ، اینها دیگر نخواهند توانست به حکومت خودشان‏ ادامه دهند ، آل ابی سفیان دیگر رفتند . آل ابو سفیان که خیلی زود رفتند ، بلکه آل امیه نتوانستند به حکومت خود ادامه دهند چرا که بعد بنی‏ العباس بر همین اساس آمدند و خلافت را از آنها تصاحب کردند و پانصد سال خلافت کردند ، و حکومت بنی امیه بعد از قضیه کربلا ، دائما متزلزل بود . چه‏ اثری از این بهتر و بیشتر که در میان خود بنی امیه مخالف پیدا کرد . اینها نیروی معنویت را می‏رساند . همین ابن زیاد با آن شقاوت ، برادری دارد به نام عثمان بن زیاد . عثمان آمد به برادرش گفت : برادر ! من دلم می‏خواست تمام اولاد زیاد به‏ فقر و ذلت و نکبت و بدبختی دچار می‏شدند و چنین جنایتی در خاندان ما پیدا نمی‏شد . مادرش مرجانه یک زن بدکاره است . وقتی که پسرش چنین‏ کاری را کرد ، به او گفت : پسرم ! این کار را کردی ولی بدان که دیگر بویی از بهشت به مشامت نخواهد رسید . مروان حکم ، آن شقی ازل و ابد ، برادری دارد به نام یحیی بن حکم . یحیی در مجلس یزید به عنوان یک‏ معترض از جا بلند شد ، گفت : سبحان الله ! اولاد سمیه ( یعنی اولاد مادر زیاد ) ، دختران سمیه باید محترم باشند ، ولی آل پیغمبر را تو به این وضع‏ در این مجلس حاضر کرده‏ای ؟ ! آری ، ندای حسینی از درون خانه اینها بلند شد . داستان هند زن یزید را هم شنیده‏اید که از اندرون خانه یزید حرکت کرد و به عنوان یک معترض به وضع موجود به سوی او آمد و یزید مجبور شد اصلا تکذیب بکند ، بگوید اصلا من راضی به این کار نبودم ، این کار را من نکردم‏ ، عبیدالله زیاد از پیش خود کرد . آخرین پیش بینی امام حسین ( ع ) این بود : یزید می‏میرد . یزید آن دو سه سال بعد را با یک نکبتی حکومت می‏کند و بعد می‏میرد . پسرش معاویه بن‏ معاویه این اوضاع را برای اینها تاسیس کرده بود ، بعد از چهل روز رفت‏ بالای منبر و گفت ایها الناس ! جد من معاویه با علی بن ابی طالب جنگید و حق با علی بود نه با جد من ، پدرم یزید با حسین بن علی جنگید و حق با حسین بود نه با پدرم ، و من از این پدر بیزاری می‏جویم . من خودم را شایسته خلافت نمی‏دانم و برای اینکه مثل گناهانی که جد و پدرم مرتکب شدند ، مرتکب نشوم ، اعلان می‏کنم که از خلافت کناره گیری می‏کنم . کنار رفت . این نیروی حسین بن علی ( ع ) بود ، نیروی حقیقت بود . در دوست و دشمن‏ اثر گذاشت . امام صادق ( ع ) فرمود : « رحم الله عمی العباس لقد آثر و ابلی بلاء حسنا » ( 1 ) . فرمود : " خدا رحمت کند عموی ما عباس را ، عجب نیکو امتحان داد ، ایثار کرد و حداکثر آزمایش را انجام داد . برای عموی ما عباس مقامی در نزد خداوند است که تمام شهیدان غبطه مقام او را می‏برند . " اینقدر جوانمردی ، اینقدر خلوص نیت ، اینقدر فداکاری ! ما تنها از ناحیه پیکر عمل نگاه می‏کنیم ، به روح عمل نگاه نمی‏کنیم تا ببینیم چقدر اهمیت دارد . شب عاشورا است . عباس در خدمت اباعبدالله علیه السلام نشسته است . در همان وقت یکی از سران دشمن می‏آید ، فریاد می‏زند عباس بن علی و برادرانش را بگویید بیایند . عباس می‏شنود ولی مثل اینکه ابدا نشنیده‏ است ، اعتنا نمی‏کند . آنچنان در حضور حسین بن علی مودب است که آقا به‏ او فرمود : جوابش را بده هر چند فاسق است . می‏آید می‏بیند شمر بن ذی الجوشن است . روی یک علاقه خویشاوندی دور که از طرف مادر با عباس دارد و هر دو از یک قبیله‏اند ، وقتی که از کوفه آمده است به خیال خودش امان نامه‏ای‏ برای ابوالفضل و برادران مادری او آورده است . به خیال خودش خدمتی کرده‏ است . تا حرف خودش را گفت ، عباس ( ع ) پرخاش مردانه‏ای به او کرد ، فرمود : خدا تو را و آن کسی که این امان نامه را به دست تو داده است ، لعنت کند . تو مرا چه شناخته‏ای ؟ درباره من چه فکر کرده‏ای ؟ تو خیال‏ کرده‏ای من آدمی هستم که برای حفظ جان خودم ، امامم ، برادرم حسین بن علی‏ علیه السلام را اینجا بگذارم و بیایم دنبال تو ؟ آن دامنی که ما در آن‏ بزرگ شده‏ایم و آن پستانی که از آن شیر خورده‏ایم ، اینطور ما را تربیت‏ نکرده است . جناب ام البنین همسر علی علیه السلام چهار پسر از علی دارد . مورخین‏ نوشته‏اند علی ( ع ) مخصوصا به برادرش عقیل توصیه می‏کند که زنی برای من‏ انتخاب کن که « ولدتها الفحوله » ، از شجاعان زاده شده باشد ، از شجاعان‏ ارث برده باشد . « لتلد لی ولدا شجاعا » می‏خواهم از او فرزند شجاع به‏ دنیا بیاید . البته در متن تاریخ ندارد که علی ( ع ) گفته باشد هدف و منظور من چیست . اما آنها که به روشن بینی علی معترف و مومنند ، می‏گویند علی آن آخر کار را پیش بینی می‏کرد . عقیل ، ام البنین را انتخاب می‏کند ، به آقا عرض می‏کند که این زن از نوع همان زنی است که تو می‏خواهی . چهار پسر که ارشدشان وجود مقدس اباالفضل العباس است از این‏ زن به دنیا می‏آیند . هر چهار پسر در کربلا در رکاب اباعبدالله حرکت می‏کنند و شهید می‏شوند . وقتی که نوبت بنی‏هاشم رسید ، اباالفضل که برادر ارشد بود ، به برادرانش گفت : برادرانم من دلم‏ می‏خواهد شما قبل از من به میدان بروید ، چون می‏خواهم اجر شهادت برادر را ادراک کرده باشم . گفتند هر چه تو امر کنی . هر سه نفر شهید شدند ، بعد ابالفضل قیام کرد . این زن بزرگوار ( ام البنین ) که تا آنوقت زنده بود ولی در کربلا نبود ، شهادت چهار پسر رشید خود را درک کرد و در سوگ آنها نشست . در مدینه برایش خبر آمد که چهار پسر تو در خدمت حسین بن علی‏ علیه السلام شهید شدند . برای این پسرها ندبه و گریه می‏کرد . گاهی سر راه‏ عراق و گاهی در بقیع می‏نشست و ندبه‏های جانسوزی می‏کرد . زنها هم دور او جمع می‏شدند . مروان حکم که حاکم مدینه بود ، با آنهمه دشمنی و قساوت ، گاهی به آنجا می‏آمد و می‏ایستاد و می‏گریست . از جمله ندبه‏هایش اینست : لا تدعونی ویک ام البنین تذکرینی بلیوث العرین کانت بنون لی ادعی بهم والیوم اصبحت و لامن بنین " ای زنان ، من از شما یک تقاضا دارم و آن این است که بعد از این‏ مرا با لقب ام البنین نخوانید . چون ام البنین یعنی مادر پسران ، مادر شیر پسران . دیگر مرا به این اسم نخوانید . شما وقتی مرا به این اسم‏ می‏خوانید ، به یاد فرزندان شجاعم می‏افتم و دلم آتش می‏گیرد . زمانی من ام‏ البنین بودم ولی اکنون ام البنین و مادر پسرانذی لبد انبئت ان ابنی اصیب براسه مقطوع ید ویلی علی شبلی امال برأسه ضرب‏ العمد لو کان سیفک فی یدیک لمادنی منه احد می‏گوید : " ای چشمی که در کربلا بودی و آن منظره‏ای را که عباس من ( شیر بچه من ) حمله می‏کرد ، می‏دیدی و دیده‏ای ! ای مردمی که آنجا حاضر بوده‏اید ! برای من داستان نقل کرده‏اند ، نمی‏دانم این داستان راست است‏ یا نه ؟ انبئت ان ابنی اصیب براسه مقطوع ید ، یک خبر خیلی جانگداز به من‏ داده‏اند ، نمی‏دانم راست است یا نه ؟ به من گفته‏اند که اولا دستهای پسرت‏ بریده شد . بعد در حالی که فرزند تو دست در بدن نداشت یک مرد لعین‏ ناکس آمد و عمودی آهنین بر فرق او زد . ویلی علی شبلی امال براسه ضرب العمد . وای بر من ، وای بر من که می‏گویند بر سر شیر بچه‏ام عمود آهنین فرود آمد . " بعد می‏گوید : " عباس جانم ! فرزند عزیزم ! من خودم می‏دانم که اگر دست در بدن داشتی هیچکس جرات نزدیک شدن به تو را نمی‏کرد " . و لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظیم و صلی الله علی محمد و آله‏ الطاهرین


نوشته شده توسط : فاتحی نیا

نظرات دیگران [ نظر]


: منوی وبلاگ :


بازدیدهای امروز:
4 بازدید
بازدیدهای دیروز:
1 بازدید
مجموع بازدیدها:
36394 بازدید

صفحه اصلی


وضعیت من در یاهو
پست الکترونیک
پارسی بلاگ
درباره من


: درباره خودم :
جلسه سوم شرایط امر به معروف و نهی از منکر - شیفتگان حضرت رقیه (ص)
فاتحی نیا
: لوگوی وبلاگ :

جلسه سوم شرایط امر به معروف و نهی از منکر - شیفتگان حضرت رقیه (ص)

: لینک دوستان من :

دکتر علی حاجی ستوده


: لوگوی دوستان من :






: فهرست موضوعی یادداشت ها :
(حماسه حسینی جلد2)عنصر امر به معروف و نهی از منکر در نهضت حسینی . (حماسه حسینی جلد2)مقدمه . بخش پنجم شعارهای عاشورا . بخش ششم تحلیل واقعه عاشورا . بخش هفتم ماهیت قیام حسینی . تحریفات معنوی حادثه کربلا . جلسه پنجم ارزش امر به معروف و نهی از منکر از نظر علمای اسلام . جلسه چهارم مراحل و اقسام امر به معروف و نهی از منکر . جلسه دوم ارزش هر یک از عوامل . جلسه سوم شرایط امر به معروف و نهی از منکر . جلسه ششم کارنامه ما در امر به معروف و نهی از منکر . جلسه هفتم تاثیر امر به معروف و نهی از منکر اهل بیت امام پس از حا . حماسه حسینی - جلسه اول : دو چهره حادثه کربلا . حماسه حسینی - جلسه دوم : نهضت حسینی ، حماسه‏ای مقدس . حماسه حسینی - جلسه سوم : نهضت حسینی ، عامل شخصیت یافتن جامعه اسل . دانلود نرم افزار مذهبی موبایل . شرایط مبلغ و تاثیر تبلیغی اهل بیت امام حسین ( ع ) در مدت اسارتشا . شهیدبرنسی . عنصر تبلیغ در نهضت حسینی ( تبلیغ در اسلام ) - جلسه اول : مفهوم ت . عنصر تبلیغ در نهضت حسینی ( تبلیغ در اسلام ) - جلسه پنجم : حادثه . عنصر تبلیغ در نهضت حسینی ( تبلیغ در اسلام ) - جلسه چهارم : روشها . عنصر تبلیغ در نهضت حسینی ( تبلیغ در اسلام ) - جلسه دوم : وسائل و . عنصر تبلیغ در نهضت حسینی ( تبلیغ در اسلام ) - جلسه سوم : روش تبل . عنصر تبلیغ در نهضت حسینی ( تبلیغ در اسلام ) - جلسه ششم : نقش اهل . وظیفه ما در برابر تحریفها .


: آرشیو یادداشت ها :

کتابخانه
دانلود نرم افزار های مذهبی موبایل
شهید برونسی



: جستجو در وبلاگ :


: پشتیبانی :

کانون وبلاگ نویسان مذهبی