سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بسم الله الرحمن الرحیم یکی از مسائل در مورد نهضت امام حسین علیه السلام اینست که ماهیت این‏ نهضت چه بوده است ؟ چون نهضتها هم مانند پدیده‏های طبیعی ، ماهیتهای‏ مختلف دارند . اشیاء و پدیده‏های طبیعی ، از معدنیها گرفته تا گیاهان و انواع حیوانات ، هرکدام ماهیتی طبیعی و وضع بالخصوصی دارند . نهضتها و قیامهای اجتماعی هم اینچنینند . یک شی‏ء را اگر بخواهیم بشناسیم ، یا به علل فاعلی آن می‏شناسیم ، یا به‏ علل غائی آن ( که امروز شناخت به علل غائی را چندان قبول ندارند ) ، یا به علل مادی آن یعنی اجزاء و عناصر تشکیل دهنده آن ، و یا به علت صوری‏ آن ، یعنی به وضع و شکل و خصوصیتی که در مجموع پیدا کرده است . اگر یک‏ نهضت را هم بخواهیم بشناسیم ، ماهیتش را بخواهیم به دست آوریم ، ابتدا باید علل و موجباتی را که به این نهضت منتهی شده است بشناسیم . تا آنها را نشناسیم ماهیت این نهضت را نمی‏شناسیم ( شناخت علل فاعلی ) . بعد باید علل غائی آن را بشناسیم . یعنی این نهضت چه هدفی دارد ؟ اولا هدف‏ دارد یا هدف ندارد و اگر هدف دارد چه هدفهائی دارد ؟ سوم باید عناصر و محتوای این نهضت را بشناسیم که در این‏ نهضت چه کارهائی ، چه عملیاتی صورت گرفته است ؟ و چهارم باید ببینیم‏ این عملیاتی که صورت گرفته است ، مجموعا چه شکلی پیدا کرده است ؟ یکی از مسائلی که در مورد نهضت امام حسین ( ع ) مطرح است اینست که‏ آیا این قیام و نهضت از نوع یک انفجار بود ؟ از نوع یک عمل ناآگاهانه‏ انقلاب صد در صد آگاهانه و از روی تصمیم و کمال آگاهی و انتخاب است . آیا جریان امام حسین ( ع ) یک انقلاب انفجاری و یک انفجار بود ؟ یک‏ کار ناآگاهانه بود ؟ آیا به این صورت بود که در اثر فشارهای خیلی زیادی‏ که از زمان معاویه و بلکه از قبل از آن بر مردم و خاندان امام آورده‏ بودند ، دوره یزید که رسید ، دیگر اصلا حوصله امام حسین سر آمد و گفت هر چه بادا باد ، هر چه می‏خواهد بشود ؟ ! العیاذ بالله . گفته‏های خود امام‏ حسین - که نه تنها از آغاز این نهضت ، بلکه از بعد از مرگ معاویه شروع‏ می‏شود - ، نامه‏هایی که میان او و معاویه مبادله شده است ، سخنرانیهائی‏ که در مواقع مختلف ایراد کرده است ، از جمله آن سخنرانی معروفی که در منی صحابه پیغمبر را جمع کرد ، و حدیثش در " تحف العقول " هست و خیلی مفصل است و خطابه بسیار غرایی است نشان می‏دهد که این نهضت در کمال آگاهی بوده ، انقلاب است اما نه انفجار . انقلاب هست ولی انقلاب‏ اسلامی نه انفجار . از جمله خصوصیات امام حسین اینست که در مورد فرد فرد اصحابش اجازه‏ نمی‏دهد که قیام او حالت انفجاری داشته باشد . چرا امام حسین در هر فرصتی‏ می‏خواهد اصحابش را به بهانه‏ای مرخص بکند ؟ هی به آنها می‏گوید : آگاه‏ باشید که اینجا آب و نانی نیست ، قضیه خطر دارد . حتی در شب عاشورا با زبان خاصی با آنها صحبت می‏کند : " من اصحابی از اصحاب خودم بهتر و اهل بیتی از اهل بیت خودم فاضلتر سراغ ندارم . از همه شما تشکر می‏کنم ، از همه‏تان ممنونم . اینها جز با من با کسی از شما کاری ندارند . شما اگر بخواهید بروید و آنها بدانند که شما خودتان را از این معرکه خارج می‏کنید ، به‏ احدی از شما کاری ندارند . اهل بیت من در این صحرا کسی را نمی‏شناسند ، منطقه را بلد نیستند . هر فردی از شما با یکی از اهل بیت من خارج شود و برود . من اینجا خودم هستم تنها . " چرا ؟ رهبری که می‏خواهد از ناراحتی و نارضایتی مردم استفاده کند که‏ چنین حرفی نمی‏زند . همه‏اش از تکلیف شرعی می‏گوید . البته تکلیف شرعی هم‏ بود و امام حسین از گفتن آن نیز غفلت نکرد اما می‏خواست آن تکلیف شرعی‏ را در نهایت آزادی و آگاهی انجام بدهند . خواست به آنها بگوید دشمن ، شما را محصور نکرده ، از ناحیه دشمن اجبار ندارید . اگر از تاریکی شب‏ استفاده کنید و بروید ، کسی مزاحمتان نمی‏شود . دوست هم شما را مجبور نمی‏کند . من بیعت خودم را از شما برداشتم . اگر فکر می‏کنید که مسئله‏ بیعت برای شما تعهد و اجبار به وجود آورده است ، بیعت را هم برداشتم . یعنی فقط انتخاب و آزادی . باید در نهایت آگاهی و آزادی و بدون اینکه‏ کوچکترین احساس اجباری از ناحیه دشمن یا دوست بکنید ، مرا انتخاب کنید . این است که به شهدای کربلا ارزش می‏دهد و الا طارق بن زیاد ، در جنگ‏ اسپانیا ، وقتی که اسپانیا را فتح کرد و کشتیهای خود را از آن دماغه عبور داد ، همینقدر که عبور داد ، دستور داد که آذوقه به اندازه بیست و چهار ساعت نگه دارند و زیادتر از آن را هر چه هست آتش بزنند و کشتیها را هم‏ آتش بزنند . بعد سربازان و افسران را جمع کرد ، اشاره کرد به دریای‏ عظیمی که در حالا که کشته می‏شوید ، بیائید با من کشته شوید . آنگونه شهادت ارزش‏ نداشت . یک سیاستمدار اینجور عمل می‏کند . گفت : نه دریا پشت سرت‏ است و نه دشمن روبرویت . نه دوست ترا اجبار کرده است و نه دشمن . هر کدام را که می‏خواهی انتخاب کن ، در نهایت آزادی . پس انقلاب امام حسین ، در درجه اول باید بدانیم که انقلاب آگاهانه‏ است ، هم از ناحیه خودش و هم از ناحیه اهل بیت و یارانش . انفجار نیست . انقلاب آگاهانه می‏تواند ماهیتهای مختلف داشته باشد . اتفاقا در قضایای‏ امام حسین ، عوامل زیادی موثر است که این عوامل سبب شده است که نهضت امام حسین یک نهضت چند ماهیتی باشد نه‏ تک ماهیتی . یکی از تفاوتهائی که میان پدیده‏های اجتماعی و پدیده‏های‏ طبیعی هست اینست که پدیده طبیعی باید تک ماهیتی باشد ، نمی‏تواند چند ماهیتی باشد . یک فلز در آن واحد نمی‏تواند که هم ماهیت طلا را داشته‏ باشد و هم ماهیت مس را . ولی پدیده‏های اجتماعی ، می‏توانند در آن واحد چند ماهیتی باشند . خود انسان یک اعجوبه‏ای است که در آن واحد می‏تواند چند ماهیتی باشد . اینکه " سارتر " و دیگران گفته‏اند که انسان وجودش بر ماهیتش تقدم‏ دارد ، این مقدارش درست است . نه به تعبیری که آنها می‏گویند درست‏ است ، یک چیز علاوه‏ای هم در اینجا هست و آن اینکه انسان در آن واحد می‏تواند چند ماهیت داشته باشد ، می‏تواند ماهیت فرشته داشته باشد ، در همان حال ماهیت خوک هم داشته باشد ، در همان حال ماهیت پلنگ هم داشته‏ باشد که این داستان عظیمی است در فرهنگ و معارف اسلامی . پدیده اجتماعی می‏تواند چند ماهیتی باشد . اتفاقا قیام امام حسین از آن‏ پدیده‏های چند ماهیتی است ، چون عوامل مختلف در آن اثر داشته است . مثلا یک نهضت می‏تواند ماهیت عکس العملی داشته باشد ، یعنی صرفا عکس العمل‏ باشد ، می‏تواند ماهیت آغازگری داشته باشد . اگر یک نهضت ماهیت عکس‏ العملی داشته باشد ، می‏تواند یک عکس العمل منفی باشد در مقابل یک‏ جریان ، و می‏تواند یک عکس العمل مثبت باشد در مقابل جریان دیگر . همه‏ اینها در نهضت امام حسین وجود دارد . اینست که این نهضت یک نهضت چند ماهیتی شده است . چطور ؟ یکی از عوامل که به یک اعتبار ( از نظر زمانی ) اولین عامل است ، عامل تقاضای بیعت است : امام حسین در مدینه است . معاویه قبل از مردنش - که می‏خواهد جانشینی یزید را برای خود مسلم بکند - می‏آید در مدینه می‏خواهد از امام بیعت بگیرد ، آنجا موفق نمی‏شود . بعد از مردنش‏ یزید می‏خواهد بیعت بگیرد بیعت کردن یعنی امضا کردن و صحه گذاشتن نه‏ تنها روی خلافت شخص یزید بلکه همچنین روی سنتی که معاویه پایه‏گذاری کرده‏ است که خلیفه پیشین خلیفه بعدی را تعیین کند ، نه اینکه خلیفه پیشین‏ برود بعد مردم جانشین او را تعیین بکنند ، یا اگر شیعه بودند به نصی که‏ از طرف پیغمبر اکرم رسیده است عمل بکنند . نه ، یک امری که نه شیعه‏ می‏گوید و نه سنی : خلیفه‏ای ، خلیفه دیگر را ، پسر خودش را به عنوان ولی‏ عهد المسلمین تعیین بکند . بنابر این ، این بیعت تنها امضا کردن خلافت آدم ننگینی مانند یزید نیست ، امضا کردن سنتی است که برای اولین بار وسیله معاویه می‏خواست‏ پایه گذاری بشود . در اینجا آنها از امام حسین بیعت می‏خواهند ، یعنی از ناحیه آنها یک‏ تقاضا ابراز شده است ، امام حسین عکس العمل نشان می‏دهد ، عکس العمل‏ منفی . بیعت می‏خواهید ؟ نمی‏کنم . در اینجا عمل امام حسین ، عمل منفی‏ است ، از سنخ تقواست ، از سنخ اینست که هر انسانی در جامعه خودش‏ مواجه می‏شود با تقاضاهائی که به شکلهای مختلف ، به صورت شهوت ، به‏ صورت مقام ، به صورت ترس و ارعاب از او می‏شود و باید در مقابل آنها بگوید : نه ، یعنی‏ تقوا . آنها می‏گویند : بیعت ، امام حسین می‏گوید : نه . تهدید می‏کنند ، می‏گوید : حاضرم کشته بشوم و حاضر نیستم بیعت بکنم . تا اینجا این نهضت ، ماهیت عکس العملی آنهم عکس العمل منفی در مقابل یک تقاضای نامشروع دارد و به تعبیر دیگر ، ماهیتش ، ماهیت‏ تقواست ، ماهیت قسمت اول لا اله الا الله یعنی لا اله است ، در مقابل‏ تقاضای نامشروع ، " نه " گفتن است ( تقوا ) . اما عاملی که موثر در نهضت حسینی بود ، تنها این قضیه نبود . عامل‏ دیگری هم در اینجا وجود داشت که باز ماهیت نهضت حسینی از آن نظر ، ماهیت عکس العملی است ولی عکس العمل مثبت نه منفی . معاویه از دنیا می‏رود . مردم کوفه‏ای که در بیست سال قبل از این حادثه‏ ، لااقل پنج سال علی ( ع ) در این شهر زندگی کرده است و هنوز آثار تعلیم‏ و تربیت علی به کلی از میان نرفته است ( البته خیلی تصفیه شده‏اند ، بسیاری از سران بزرگان و مردان اینها : حجر بن عدی‏ها ، عمرو بن حمق‏ خزاعی‏ها ، رشید هجری‏ها و میثم تمارها را از میان برده‏اند برای اینکه این‏ شهر را از اندیشه و فکر علی ، از احساسات به نفع علی خالی بکنند ، ولی‏ باز هنوز اثر این تعلیمات هست ) تا معاویه می‏میرد ، به خود می‏آیند ، دور همدیگر جمع می‏شوند که اکنون از فرصت باید استفاده کرد ، نباید گذاشت که فرصت به‏ پسرش یزید برسد ، ما حسین بن علی داریم ، امام بر حق ما حسین بن علی‏ است ، ما الان باید آماده باشیم و او را دعوت کنیم که به کوفه بیاید و او را کمک بدهیم و لااقل قطبی در اینجا در ابتدا به وجود آوریم ، بعد هم‏ خلافت را خلافت اسلامی بکنیم . اینجا یک دعوت است از طرف مردمی که مدعی هستند ما از سر و جان و دل‏ آماده‏ایم ، درختهای ما میوه داده است . مقصود از این جمله نه اینست که‏ فصل بهار است . بعضی اینجور خیال می‏کنند که درختها سبز شده و میوه داده‏ است یعنی آقا ! الان اینجا فصل میوه است ، بیائید اینجا مثلا شکم میوه‏ای‏ بخورید ! نه ، این مثل است ، می‏خواهد بگوید که درختهای انسانها سرسبزند و این باغ اجتماع آماده است برای اینکه شما در آن قدم بگذارید . " کوفه " اصلا اردوگاه بوده است ، از اول هم به عنوان یک اردوگاه‏ تاسیس شد . این شهر در زمان خلیفه عمر بن الخطاب ساخته شد ، قبلا " حیره " بود . این شهر را سعد وقاص ساخت . همان مسلمانانی که سرباز بودند ، و در واقع همان اردو در آنجا برای خود خانه ساختند و لهذا از یک‏ نظر قویترین شهرهای عالم بود . مردم این شهر از امام حسین دعوت می‏کنند ، نه یک نفر ، نه دو نفر ، نه‏ هزار نفر ، نه پنجهزار نفر و نه ده هزار نفر بلکه حدود هجده هزار نامه‏ می‏رسد که بعضی از نامه‏ها را چند نفر و بعضی دیگر را شاید صد نفر امضا کرده بودند که در مجموع شاید حدود صد هزار نفر به او نامه نوشته‏اند . اینجا عکس العمل امام چه باید باشد ؟ حجت بر او تمام شده است . عکس العمل ، مثبت و ماهیت عملش ، ماهیت تعاون است . یعنی مسلمانانی قیام کرده‏اند ، امام باید به کمک آنها بشتابد . اینجا دیگر عکس العمل امام ماهیت منفی و تقوا ندارد ، ماهیت مثبت دارد . کاری از ناحیه دیگران آغاز شده است ، امام حسین باید به دعوت آنها پاسخ‏ مثبت بدهد . اینجا وظیفه چیست ؟ در آنجا وظیفه " نه " گفتن بود . از نظر بیعت ، امام حسین فقط باید بگوید : نه ، و خودش را پاک نگهدارد و نیالاید . و لهذا اگر امام حسین پیشنهاد ابن عباس را عمل می‏کرد و می‏رفت‏ در کوهستانهای یمن زندگی می‏کرد که لشکریان یزید به او دست نمی‏یافتند ، از عهده وظیفه اولش برآمده بود ، چون بیعت می‏خواستند ، نمی‏خواست بیعت‏ بکند ، آنها می‏گفتند : بیعت کن ، می‏گفت : نه . از نظر تقاضای بیعت و از نظر احساس تقوا در امام حسین و از نظر اینکه باید پاسخ منفی بدهد ، با رفتن در کوهستانهای یمن که ابن عباس و دیگران پیشنهاد می‏کردند ، وظیفه‏اش را انجام داده بود . اما اینجا مسئله ، مسئله دعوت است ، یک‏ وظیفه جدید است ، مسلمانها حدود هجده هزار نامه با حدود صد هزار امضاء داده‏اند . اینجا اتمام حجت است . امام حسین از اول حرکتش معلوم بود که مردم کوفه را آماده نمی‏بیند ، مردم سست عنصر و مرعوب شده‏ای می‏داند . در عین حال جواب تاریخ را چه‏ بدهد ؟ قطعا اگر امام حسین به مردم کوفه اعتنا نمی‏کرد ، همین ما که امروز اینجا نشسته‏ایم ، می‏گفتیم چرا امام حسین جواب مثبت نداد . " ابوسلمه‏ خلال " که به او می‏گفتند وزیر آل محمد در دوره بنی العباس ، وقتی که‏ میانه‏اش با خلیفه عباسی بهم خورد که طولی هم نکشید که کشته شد ، فورا دو تا نامه‏ نوشت ، یکی به امام جعفر صادق و یکی به عبدالله محض و هر دو را در آن‏ واحد دعوت کرد ، گفت من و ابومسلم که تا حالا برای اینها کار می‏کردیم ، از این ساعت می‏خواهیم برای شما کار بکنیم ، بیائید با ما همکاری کنید ، ما اینها را از بین می‏بریم . اولا وقتی برای دو نفر نامه می‏نویسد ، علامت‏ اینست که خلوص ندارد . ثانیا بعد از اینکه رابطه‏اش با خلیفه عباسی بهم‏ خورده ، چنین نامه‏ای نوشته است . نامه که رسید به امام جعفر صادق ( ع ) امام نامه را خواند ، بعد در جلو چشم حامل نامه آن را جلوی آتش گرفت و سوزاند . آن شخص پرسید جواب نامه چیست ؟ فرمود : جواب نامه همین است‏ . هنوز او برنگشته بود که ابوسلمه را کشتند . و هنوز می‏بینیم خیلی افراد سوال می‏کنند که چرا امام جعفر صادق به دعوت ابوسلمه خلال جواب مثبت‏ نداد و جواب منفی دارد ؟ در صورتی که ابوسلمه خلال اولا یک نفر بود ، ثانیا خلوص نیست نداشت ، و ثالثا هنگامی نامه نوشت که کار از کار گذشته بود و خلیفه عباسی هم فهمیده بود که این دیگر با او صداقت ندارد و لهذا چند روز بعد او را کشت . اگر هجده هزار نامه مردم کوفه رفته بود به مدینه و مکه ( و بخصوص به‏ مکه ) نزد امام حسین ، و ایشان جواب مثبت نمی‏داد ، تاریخ ، امام حسین‏ را ملامت می‏کرد که اگر رفته بود ، ریشه یزید و یزیدیها کنده شده بود و از بین رفته بود ، کوفه اردوگاه مسلمین با آن مردم شجاع ، کوفه‏ای که پنج سال‏ علی ( ع ) در آن زندگی کرده است و هنوز تعلیمات علی و یتیمهائی که علی‏ بزرگ کرده و بیوه‏هائی که علی از آنها سرپرستی کرده است زنده هستند و هنوز صدای علی‏ در گوش مردم این شهر است ، امام حسین جبن به خرج داد و ترسید که به‏ آنجا نرفت ، اگر می‏رفت در دنیای اسلام انقلاب می‏شد . اینست که اینجا تکلیف اینگونه ایجاب می‏کند که همینکه آنها می‏گویند ما آماده‏ایم ، امام‏ می‏گوید من آماده هستم . از این نظر وظیفه امام حسین چیست ؟ مردم کوفه مرا دعوت کرده‏اند ، می‏روم به کوفه . مردم کوفه بیعتشان را با مسلم نقض کردند ، من بر می‏گردم‏ ، می‏روم سرجای خودم ، می‏روم مدینه یا جای دیگر تا آنجا هر کاری بخواهند بکنند . یعنی از نظر این عامل که یک عکس العمل مثبت در مقابل یک‏ دعوت است ، وظیفه امام حسین ، دادن جواب مثبت است تا وقتی که دعوت‏ کنندگان ثابتند . وقتی که آنها جا زدند ، دیگر امام حسین وظیفه‏ای از آن‏ نظر ندارد و نداشت . از این دو عامل کدامیک بر دیگری تقدم داشت ؟ آیا اول امام حسین از بیعت امتناع کرد و چون از بیعت امتناع کرد مردم کوفه از او دعوت کردند یا لااقل زمانا چنین بود یعنی بعد از آنکه بیش از یک ماه از امتناع از بیعت گذشته بود دعوت مردم کوفه رسید ؟ یا قضیه برعکس بود ؟ اول مردم‏ کوفه از او دعوت کردند ، امام حسین دید خوب حالا که دعوت کرده‏اند او هم‏ باید جواب مثبت بدهد . بدیهی است مردی که کاندیدا می‏شود برای کاری به‏ این بزرگی ، دیگر برای او بیعت کردن معنی ندارد . بیعت نکرد برای اینکه‏ به تقاضای مردم کوفه جواب مثبت داده بود ! از این دو تا کدام است ؟ به حسب تاریخ مسلما اولی . چرا ؟ برای اینکه همان روز اولی که معاویه مرد ، از امام حسین تقاضای بیعت شد ، بلکه معاویه قبل از اینکه بمیرد ، آمد به مدینه و می‏خواست با هر لم و کلکی هست ، در زمان‏ حیات خودش از امام حسین و دو سه نفر دیگر بیعت بگیرد که آنها به هیچ‏ شکل زیر این بار نرفتند . مسئله تقاضای بیعت و امتناع از آن ، تقدم‏ زمانی دارد . خود یزید هم وقتی معاویه مرد ، همراه این خبر که به وسیله‏ یک پیک سبک سیر و تندرو فرستاد که در ظرف چند روز با آن شترهای جماز خودش را به مدینه رساند ، نامه‏ای فرستاد و همان کسی که خبر مرگ معاویه‏ را به والی مدینه داد ، آن نامه را هم به او نشان داد که : خذ الحسین‏ بالبیعه اخذا شدیدا . از حسین بن علی و این دو سه نفر دیگر ، به شدت ، هر طور که هست بیعت بگیرد ، هنوز شاید کوفه خبر نشده بود که معاویه‏ مرده است . به علاوه تاریخ اینطور می‏گوید که از امام حسین تقاضای بیعت کردند ، امام حسین امتناع کرد ، حاضر نشد ، دو سه روز به همین منوال گذشت ، هی‏ می‏آمدند ، گاهی با زبان نرم و گاهی با خشونت ، تا حضرت اساسا مدینه را رها کرد . در بیست و هفتم رجب امام حسین از مدینه حرکت کرد و در سوم‏ شعبان به مکه رسید . دعوت مردم کوفه در پانزدهم رمضان به امام حسین رسید ، یعنی بعد از آنکه یک ماه و نیم از تقاضای بیعت و امتناع امام گذشته‏ بود ، و بعد از اینکه بیش از چهل روز بود که امام اساسا در مکه اقامت‏ کرده بود . بنابراین مسئله این نیست که اول آنها دعوت کردند ، بعد امام جواب مساعد داد و چون جواب مساعد داده بود و از طرف آنها کاندید شده بود دیگر معنی نداشت که بیعت بکند ، یعنی بیعت نکرد چون به کوفی‏ها جواب مساعد داده بود ! خیر ، بیعت نکرد قبل از آنکه اصلا اسم تقاضای‏ کوفی‏ها در میان باشد ، و فرمود : من بیعت نمی‏کنم ولو در همه روی زمین‏ ماوی و ملجئی برای من باقی نماند . یعنی اگر تمام اقطار روی زمین را بر من ببندند که یک نقطه برای زندگی من وجود نداشته باشد ، باز هم بیعت‏ نمی‏کنم . عامل سوم که این را هم مثل دو عامل دیگر ، تاریخ بیان می‏کند ، عامل امر به معروف و نهی از منکر بود که از روز اولی که امام حسین از مدینه حرکت‏ کرد ، با این شعار حرکت کرد . از این نظر ، مسئله این نبود که چون از من‏ بیعت می‏خواهند و من نمی پذیرم ، قیام می‏کنم ، بلکه این بود که اگر بیعت‏ هم نخواهند من به حکم وظیفه امر به معروف و نهی از منکر باید قیام کنم . و نیز مسئله این نبود که چون مردم کوفه از من دعوت کرده‏اند ، قیام می‏کنم‏ . هنوز حدود دو ماه مانده بود که مردم کوفه دعوت بکنند ، روزهای اول بود و به دعوت مردم کوفه مربوط نیست . دنیای اسلام را منکرات فرا گرفته‏ است ، من به حکم وظیفه دینی ، به حکم مسئولیت شرعی و الهی خودم قیام‏ می‏کنم . در عامل اول ، امام حسین مدافع است . به او می‏گویند : بیعت کن ، می‏گویند : نمی‏کنم ، از خودش دفاع می‏کند . در عامل دوم ، امام حسین‏ متعاون است ، او را به همکاری دعوت کرده‏اند ، جواب مثبت داده است . در عامل سوم ، امام حسین مهاجم است . در اینجا او هجوم کرده به حکومت‏ وقت . به حسب این عامل ، امام حسین یک مرد انقلابی است ، یک ثائر است ، می‏خواهد انقلاب بکند . هر یک از این عوامل ، یک نوع تکلیف و وظیفه برای امام حسین ایجاب‏ می‏کرد . اینکه می‏گویم این نهضت چند ماهیتی است ، برای اینست . از نظر عامل بیعت ، امام حسین وظیفه‏ای ندارد جز زیر بار بیعت نرفتن . اگر به‏ پیشنهاد ابن عباس هم عمل می‏کرد و در دامنه کوهها می‏رفت ، به این‏ وظیفه‏اش عمل کرده بود . از نظر انجام این وظیفه ، امام حسین تکلیفش این‏ نبود که یک نفر دیگر را هم با خودش به همکاری دعوت کند . از من بیعت‏ خواسته‏اند ، من نمی‏کنم ، خواسته‏اند دامن شرافت مرا آلوده کننده ، من‏ نمی‏کنم . از نظر عامل دعوت مردم کوفه ، وظیفه‏اش اینست که به آنها پاسخ‏ مثبت بدهد چرا که اتمام حجت شده است . یکی از آقایان سوال کرده است که این اتمام حجت در مقابل تاریخ ، به‏ چه شکل می‏شود ؟ پس مسئله امامت چه می‏شود ؟ نه ، مسئله امامت به این‏ معنی نیست که امام دیگر تکلیف و وظیفه شرعی نداشته باشد ، اتمام حجت‏ درباره‏اش معنی نداشته باشد . علی ( ع ) در خطبه شقشقیه می‏فرماید : « لولا حضور الحاضر و قیام الحجه بوجود الناصر و ما اخذ الله علی العلماء ان لا یقاروا علی کظه ظالم و لا سغب مظلوم لالقیت حبلها علی غاربها ، و لسقیت‏ آخرها بکاس اولها » ( 1 ) . راجع به زمان خلافت خودش می‏گوید : اگر نبود که مردم حضور پیدا کرده بودند و حضور مردم حجت را بر من تمام کرده بود ، و اگر نبود که خدا از علما و دانایان پیمان گرفته است که آنجا که مردم‏ تقسیم می‏شوند به سیرانی که پرسیر خورده‏اند و گرسنگان گرسنه ، علیه این‏ وضع نامطلوب به سود گرسنگان و علیه پرخورها قیام بکنند ، خلافت را قبول‏ نمی‏کردم . من از نظر شخص خودم علاقه‏ای به این کار نداشتم ، ولی این‏ وظائف و مسئولیت‏ها به عهده من گذاشته شده بود . امام حسین هم اینجور است . اصلا امام که امام است ، الگوست ، پیشواست . ما از عمل امام می‏توانیم بفهمیم که وظائف را چگونه باید تشخیص داد و چگونه باید عمل کرد . از نظر عامل دعوت مردم کوفه ، امام حسین وظیفه دارد به سوی کوفه بیاید تا وقتی که آنها سر قولشان هستند . از آن ساعتی که آنها جا زدند ، زیر قولشان زدند و شکست خوردند و رفتند ، دیگر امام حسین از این نظر وظیفه‏ای‏ ندارد . وقتی مسئله به دست گرفتن زمان حکومت از ناحیه آنها منتفی می‏شود ، امام حسین هم دیگر وظیفه‏ای ندارد . ولی کار امام حسین که منحصر به این‏ نبوده است .


نوشته شده توسط : فاتحی نیا

نظرات دیگران [ نظر]


: منوی وبلاگ :


بازدیدهای امروز:
12 بازدید
بازدیدهای دیروز:
1 بازدید
مجموع بازدیدها:
36402 بازدید

صفحه اصلی


وضعیت من در یاهو
پست الکترونیک
پارسی بلاگ
درباره من


: درباره خودم :
بخش هفتم ماهیت قیام حسینی - شیفتگان حضرت رقیه (ص)
فاتحی نیا
: لوگوی وبلاگ :

بخش هفتم ماهیت قیام حسینی - شیفتگان حضرت رقیه (ص)

: لینک دوستان من :

دکتر علی حاجی ستوده


: لوگوی دوستان من :






: فهرست موضوعی یادداشت ها :
(حماسه حسینی جلد2)عنصر امر به معروف و نهی از منکر در نهضت حسینی . (حماسه حسینی جلد2)مقدمه . بخش پنجم شعارهای عاشورا . بخش ششم تحلیل واقعه عاشورا . بخش هفتم ماهیت قیام حسینی . تحریفات معنوی حادثه کربلا . جلسه پنجم ارزش امر به معروف و نهی از منکر از نظر علمای اسلام . جلسه چهارم مراحل و اقسام امر به معروف و نهی از منکر . جلسه دوم ارزش هر یک از عوامل . جلسه سوم شرایط امر به معروف و نهی از منکر . جلسه ششم کارنامه ما در امر به معروف و نهی از منکر . جلسه هفتم تاثیر امر به معروف و نهی از منکر اهل بیت امام پس از حا . حماسه حسینی - جلسه اول : دو چهره حادثه کربلا . حماسه حسینی - جلسه دوم : نهضت حسینی ، حماسه‏ای مقدس . حماسه حسینی - جلسه سوم : نهضت حسینی ، عامل شخصیت یافتن جامعه اسل . دانلود نرم افزار مذهبی موبایل . شرایط مبلغ و تاثیر تبلیغی اهل بیت امام حسین ( ع ) در مدت اسارتشا . شهیدبرنسی . عنصر تبلیغ در نهضت حسینی ( تبلیغ در اسلام ) - جلسه اول : مفهوم ت . عنصر تبلیغ در نهضت حسینی ( تبلیغ در اسلام ) - جلسه پنجم : حادثه . عنصر تبلیغ در نهضت حسینی ( تبلیغ در اسلام ) - جلسه چهارم : روشها . عنصر تبلیغ در نهضت حسینی ( تبلیغ در اسلام ) - جلسه دوم : وسائل و . عنصر تبلیغ در نهضت حسینی ( تبلیغ در اسلام ) - جلسه سوم : روش تبل . عنصر تبلیغ در نهضت حسینی ( تبلیغ در اسلام ) - جلسه ششم : نقش اهل . وظیفه ما در برابر تحریفها .


: آرشیو یادداشت ها :

کتابخانه
دانلود نرم افزار های مذهبی موبایل
شهید برونسی



: جستجو در وبلاگ :


: پشتیبانی :

کانون وبلاگ نویسان مذهبی