بسم الله الرحمن الرحیم الحمد لله رب العالمین ، باری الخلائق اجمعین ، و الصلوه و السلام علی عبدالله و رسوله و حبیبه و صفیه و حافظ سره و مبلغ رسالاته ، سیدنا و نبینا و مولانا ابی القاسم محمد و علی آله الطیبین الطاهرین المعصومین . اعوذ بالله من الشیطان الرجیم : « التائبون العابدون الحامدون السائحون الراکعون الساجدون الامرون بالمعروف و الناهون عن المنکر و الحافظون لحدود الله و بشر المومنین ( 1 ) . در جلسات پنجگانهای که درباره " عنصر امر به معروف و نهی از منکر در نهضت حسینی " صحبت کردم ، مطالبی عرض شد که آنچه میگویم به منزله نتیجه گیری از همه آن مطالب است . به طور خلاصه عرض میکنم که : اولا ما در باب امر به معروف و نهی از منکر گفتیم که معروف و منکر از نظر اسلام محدود به حد معین نمیشو د . تمام هدفهای مثبت اسلامی داخل در معروف وتمام هدفهای منفی اسلامی داخل در منکر است ، و گر چه در امر به معروف و نهی از منکر ، تعبیر امر و نهی هست ، ولی با توجه به قرائنی که از خود قرآن کریم میتوان استنباط کرد و به نص احادیث قطعی اسلامی و به دلیل اینکه از مسلمات فقه اسلامی ما است و تاریخ اسلامی ما بدان گواهی میدهد ، مقصود از آن تنها امر و نهی لفظی نیست ، بلکه مقصود استفاده کردن از هر وسیله مشروع برای پیشبرد هدفهای اسلامی است . پس اگر بخواهیم روح امر به معروف و نهی از منکر را با ترجمه و تعبیر فارسی خودمان بیان بکنیم باید بگوئیم : لزوم استفاده از هر وسیله مشروع برای پیشبرد اهداف اسلامی . مطلبی که میخواهم به طور خلاصه عرض بکنم ، کارنامه ما درباره امر به معروف و نهی از منکر است . همانطور که در جلسات گذشته عرض کردم ، این اصل یکی از ارکان تعلیمات اسلامی است ، یکی از ارکانی است که به نص صریح متون اسلامی و گفته پیغمبر اکرم ، اگر از بین برود ، تمام تعلیمات اسلامی از بین رفته است . اگر این اصل منسوخ شود ، جامعه اسلامی به صورتی که باید وجود داشته باشد ، هرگز وجود نخواهد داشت . کارنامه ما در این باب چگونه کارنامهای است ؟ متاسفانه کارنامه ما مسلمین در این زمینه درخشان نیست . از آن نظر کارنامه درخشانی نیست که اولا ما آن حساسیتی را که اسلام در این زمینه دارد نداریم ، یعنی آن اهمیتی را که اسلام به این موضوع داده است ، درک نکردهایم ، و ثانیا در حدودی هم که به حساب و خیال خودمان به اهمیت این موضوع پی بردهایم ، واجد شرایط آن نبودهایم . توضیح اینکه پیغمبر اکرم موضوع امر به معروف و نهی از منکر را با تعبیر دیگری بیان کرده است آنجا که فرمود : « کلکم راع و کلکم مسئول عن رعیته » ( 1 ) تمام افراد شما مسلمانان به منزله حافظ و نگهبان و شبان دیگران هستید و تمام شما نسبت به تمام خودتان مسئولید . تعبیری از این بالاتر نمیتوان کرد . یعنی ایجاد نوعی تعهد و مسئولیت مشترک میان افراد مسلمان برای حفظ و نگهداری جامعه اسلامی بر مبنای تعلیمات اسلامی . چنین وظیفه سنگینی اولا آگاهی و اطلاع زیاد میخواهد ، یعنی هر فرد یا اجتماع ناآگاهی نمیتواند این وظیفه را به خوبی انجام دهد ، و ثانیا قدرت و امکان میطلبد . انجام دادن چنین مسئولیت بزرگ و چنین تکلیف بسیار بزرگی ، احتیاج به قدرت و نیرو دارد . و ما قدرت و نیروی لازم را برای این موضوع کسب نکردهایم . نیرو را بالقوه داریم ، ولی این نیرو را جمع نمیکنیم . آمار دقیق و صحیح نشان میدهد که جمعیت مسلمانان در حدود هفتصد میلیون نفر است . ( 2 ) چطور میتوان گفت هفتصد میلیون نفر نمیتوانند به صورت یک قدرت بزرگ در دنیا باشند ؟ ! اگر چنین جمعیتی در فکر تشکل باشد ، در فکر این باشد که به دنبال هدفها و منویات اسلامی برود ، همبستگی اسلامی خودش را محکم کند ، همدردی اسلامی خودش را تقویت کند ، ارتباطات اسلامی خودش را برقرار کند ، امکان ندارد که دنیا بتواند او را به حساب نیاورد ، آنطور که امروز به حساب نمیآورد . محال است که امریکا روی چنین قدرتی حساب نکند و مرتب سرزمینهای آنها را بمباران کند . محال است که شوروی روی چنین قدرتی حساب نکند . اما به شرط آنکه این قدرت به صورت یک قدرت متشکل در بیاید نه به صورت آحاد پراکنده ، ملتهای پراکنده ، ملتهایی که دائما در میان آنها موجبات تفرق و اختلاف تبلیغ میشود ، ملتهایی که به چیزی که نمیاندیشند ، شخصیت واقعی و معنوی خودشان است . کارنامه ما در زمینه همبستگی ، همدردی و تعاون اسلامی ، در زمینه تعارف ( به تعبیر قرآن ) یعنی شناسایی اسلامی که یکدیگر را بشناسیم ، به احوال یکدیگر آگاه و به سرنوشتهای یکدیگر علاقمند باشیم ، کارنامه بسیار بسیار ضعیفی است ، اگر نگوییم تاریک و ننگین است . چون میخواهم در این موضوع بالا جمال و الاشاره صحبت بکنم ، همینقدر عرض میکنم که : شما اگر میخواهید بفهمید کارنامه ما در این زمینه چگونه است ، یک رسیدگی به کارهای ما در زمینه امر به معروف و نهی از منکر بکنید ، یعنی مظاهر امر به معروف و نهی از منکر خودمان را بررسی کنید ببینید چیست ؟ ما به عنوان خدمت به اسلام تبلیغ میکنیم ، مجالس تبلیغی تشکیل میدهیم ، یک بررسی روی این مجالس تبلیغی بکنید ، ببینید مجموع تبلیغاتی که در این مجالس میشود ، در چه حدود و سطح و در اطراف چه مسائلی است ؟ یکی دیگر از مظاهر همبستگیهای اسلامی ما ، همدردی ما و امر به معروف و نهی از منکر ما ، کتابهای اسلامی است که منتشر میکنیم . در کشور ما الان هم باز بیشترین کتابی که منتشر میشود ، کتابهای اسلامی و مذهبی است . ولی این کتابها را رسیدگی بکنید ، ببینید ارزش معنوی آنها چقدر است ، ارزش نویسندگانش را دریابید . ببینید محتویات و هدفهای این کتابها چیست ؟ در چه سطحی برای مسلمین منتشر میشوند ؟ یعنی بفهمید امر به معروف و نهی از منکر ما در چه سطحی است ، در چه مرتبه و مقامی است ؟ ببینید در میان مسائل اجتماعی اسلامی که بیشتر از هر مسئله دیگر فکر ما را به خود مشغول میدارد و ما نسبت به آن مسائل ، بیشتر از مسائل دیگر حساسیت نشان میدهیم و جرقه ایجاد میکنیم ، بیشتر برای چه مسائلی ناراحت میشویم و حساسیت نشان میدهیم و درباره چه مسائلی بیتفاوت میمانیم ، لختیم ، حساسیتی نداریم . این را یک بررسی بکنیم ، آنوقت میتوانیم رشد اجتماعی ، رشد امر به معروف و نهی از منکر ، کارنامه خودمان در زمینه امر به معروف و نهی از منکر را تشخیص بدهیم . ما چهارده قرن که پنج شش قرن آن از درخشانترین دورهها بوده است تمدن بسیار عظیمی داشتهایم ، و بعضی از سخنرانان دانشمند جامعه شناس ما که در همین جلسه سخنرانی کردهاند ، در اطراف ارزش و اصالت تمدن اسلامی بحث کردهاند . در جلد دوم کتاب " محمد خاتم پیامبران " در مقاله " کارنامه اسلام " اصالت تمدن اسلامی و اینکه این تمدن فقط و فقط از اسلام برخاسته و بس ، و در ردیف مهمترین تمدنهای دنیا میباشد ، ثابت شده است . یعنی گفته اند اگر مثلا پنج یا سه تمدن ، تمدن درجه اول باشند ، یکی از آنها تمدن اسلامی است . ما چقدر در این زمینه حساسیت داریم ؟ چقدر در راه تبلیغ تمدن و سابقه خودمان فعالیت میکنیم ؟ جوانان ما اساسا خیال میکنند اسلام تا امروز کاری نکرده ، از وقتی که ظهور کرده تا امروز مردم دارند مرتب به آن عمل میکنند و نتیجه نهائیاش همین است که ما امروز هستیم ! ما حتی از کتابهای خودمان خبردار نیستیم . اگر از ما بپرسند مسلمین در ریاضیات چقدر ابتکار داشتهاند ، نمیدانیم . تازه بعضی از فرهنگیها در این زمینه حرفهائی به نفع خودشان زدهاند . خوشبختانه من چند نفر از دانشمندان ایرانی خودمان را سراغ دارم که در این زمینه مطالعات بسیار خوب کردهاند و به کشفیات بسیار عالی نایل شدهاند و دقیقا اثبات میکنند که بسیاری از نظریاتی که دنیای اروپا ادعا میکند که مخترع و مبتکرش است ، اختراع و ابتکارش در دنیای اسلام صورت گرفته است . ما از سابقه خودمان در قسمتهای دیگر نظیر هنر ، صنایع مستظرفه ، فلسفه ، فیزیک ، شیمی و تاریخ نیز بیاطلاعیم ، نمیدانیم چه بودیم و چه هستیم . دیشب در روزنامه خبری خواندم که درست سطح رشد ما را نشان میدهد . آقایانی که به مشهد مقدس مشرف شدهاند ، اگر اندکی سر اینجور کارها را داشتهاند و سری به گنجینه قرآن در آستانه قدس رضوی زده باشند ، میدانند که در قسمتی از موزه آستانه به نام گنجینه قرآن ، قرآنهای بسیار نفیس خطی از ده یازده قرن پیش تا حالا وجود دارد . بعضی از آن قرآنها از جنبه هنری و صنعت مستظرف به قدری فوق العاده است که متصدی امر در مورد یکی از آنها گفت : امروز پنج میلیون تومان برای آن تخمین قیمت زده میشود . چه کسی آنها را نوشته است ؟ در میان نویسندگان آنها یا کسانی که سایر صنایع آنها را ایجاد کردهاند ، مثلا تذهیب کاری کردهاند ، ایرانی پیدا میشود ، ترک پیدا میشود ، مغول پیدا میشود ، عرب پیدا میشود ، هندی پیدا میشود ، ولی آنچه که اینها را به وجود آورده ، اسلام و مسلمانی است . یعنی روح اسلامی اینها را به وجود آورده است . دیشب در روزنامه خواندیم یک قرآن کشف شد که امروز آنرا در حدود سه میلیون تومان قیمت میکنند . از کجا پیدا شد ؟ از داخل صندوق کاغذ باطلهها . یعنی قرآنها ی خطی را در طول دو سه قرن اخیر برای اینکه مردم قرائت بکنند ، بیرون میآوردند . این بیچارهها ارزش این قرآنها را نمیفهمیدند ، در میآوردند که مردم برای ثوابش قرآن بخوانند . آنها را به دست بچهها میدادند ، به دست اشخاص لاقید میدادند . در نتیجه به تدریج کهنه میشدند . بعد آنها را میبردند بیرون دروازه و زیر خاک دفن میکردند . خوشبختانه از این قرآنهای به عقیده آنها دفن شدنی ، مقدار زیادی را در کیسه یا صندوق کرده بودند و در گوشهای بوده است و شاید روزی هم میخواستهاند آنها را زیر خاک دفن کنند . به هر حال مردی که لااقل علاقمند بوده است ، رفته آنها را گشته است و گویا در حدود هزار و صد نسخه قرآن نفیس در میان آنها پیدا کرده است که یکی از آنها ، قرآنی است که در حدود سی میلیون ریال ارزش دارد . ما این مقدار به مواریث فرهنگی و تمدنی خودمان علاقمند و آگاهیم ! به خدا قسم اگر انسان از دیده خون ببارد کم است . چرا باید کارنامه ما ملت در امر به معروف و نهی از منکر اینقدر پست و پائین باشد ؟ ! امر به معروف و نهی از منکر یعنی چه ؟ یعنی همدردی ، همبستگی ، همکاری ، همگامی ، تعرف ( شناسائی ) ، آگاهی ، قدرت . آنکه روز اول این اصل را طرح کرد ، برای این طرح کرد که میدانست دینش دین اجتماعی است ، دین فردی نیست ، دین صومعه و دیر نیست . آنها که یک عمر در دیرها و صومعهها زندگی کردند ، امروز دارند متشکل میشوند ، همبستگی و همدردی پیدا میکنند ، ما که دینمان دین اجتماع و زندگی و همکاری و وحدت و همبستگی است ، به سوی انفراد و تنهائی و جدائی و تفرق گرایش پیدا کردها یم . آنکه چنین دستوری را طرح میکند میخواهد ما ملتی آگاه باشیم ، و بلکه حوادثی را که در بطن روزگار مستتر و پنهان است ، آینده را پیش بینی کنیم . ما نه تنها آینده را پیش بینی نمیکنیم بلکه وضع زمان خودمان را هم نمیفهمیم ! امام صادق در هزار و سیصد سال پیش فرمود : « العالم بزمانه لا تهجم علیه اللوابس » ( 1 ) . آنکس که زمان خود را درک کند ، اوضاع زمان خود را بشناسد ، جریانی را که در سطح و بطن زمان مستمر است درک کند ، در کار خود اشتباه نمیکند . یعنی مردم بیخبر از زمان خود ، بیخبر از اوضاعی که در بطن یا سطح روزگار میگذرد ، همیشه در اشتباهند ، یعنی همیشه عوضی کار میکنند ، به جای اینکه دشمن را بکوبند ، خودشان را میکوبند ، به جای اینکه سینه دشمن را سیاه کنند ، سینه و پشت خودشان را سیاه میکنند . سالها باید در تیه بمانند . این هم کارنامه ما . در جلسات گذشته ارزش امر به معروف و نهی از منکر در اسلام را درک کردیم . این را که امر به معروف و نهی از منکر ارزش نهضت حسینی را بالا برد و همچنین نهضت حسینی امر به معروف و نهی از منکر را ارزش و اعتبار و آبرو داد ، فهمیدیم . حال چکار کنیم که خودمان ارزش پیدا کنیم ، به صورت یک ملت با ارزش در آییم ، به صورت یک ملت معتبر و با آبرو در آییم ؟ جواب این سئوال را قرآن مجید داده است : « کنتم خیر امه اخرجت للناس »( 1 ) . شما بهترین امتها و ملتها هستید ، شما با ارزشترین امتها و ملتها هستید ، اما با یک شرط : « تامرون بالمعروف و تنهون عن المنکر ». میخواهی به خودت ارزش بدهی ؟ میخواهی در نزد پیغمبر خدا ارزش پیدا کنی ؟ با عمل کردن به این اصل در نزد خدا و پیغمبر خدا ارزش پیدا کنی ؟ با عمل کردن به این اصل در نزد خدا و پیغمبر ارزش پیدا کن . اگر میخواهی در نزد ملل جهان ارزش پیدا کنی که هم بلوک شرق روی تو حساب کند و هم بلوک غرب ، سرنوشت تو را او در اختیار نگیرد و او برای تو تصمیم نگیرد ، امر به معروف و نهی از منکر داشته باش ، همبستگی و همدردی داشته باش ، اخوت و برادری اسلامی را زنده کن ، از بی خبری پرهیز کن ، از ضعف پرهیز کن ، از لاابالیگری پرهیز کن . این برنامههای بیخبری و لاابالی گری برای چیست ؟ برنامه بی خبری برای اینست که آگاه نباشی ، نفهمی ، ندانی ، و برنامه لاابالیگری برای اینست که ضعیف باشی ، قدرت نداشته باشی . ما بنشینیم اینجا و بگوئیم عنصر امر به معروف و نهی از منکر در نهضت حسینی ، یک عامل بزرگ که حسین ( ع ) را به حرکت واداشت ، او را از جا تکان داد ، امر به معروف بود ، حسین بن علی به امر به معروف و نهی از منکر ارزش داد ، اسلام برای امر به معروف و نهی از منکر ارزش درجه اول قائل است یعنی آن را یکی از ارکان تعلیمات خودش میداند ، اگر این رکن نباشد ، سایر تعلیمات نمیتوانند کار کنند . اینها درست ولی ما چکار کنیم ؟ آیا ما دائم از گذشته صحبت کنیم ؟ یا گذشته برای آینده است ؟ آینده و گذشته را باید به یکدیگر مربوط و متصل کرد . از نهضت حسینی در همین زمینه باید استفاده کرد ، مردم را آگاه نمود . ببینید چه میکنند ؟ چگونه تبلیغ میکنند ؟ چگونه کتاب مینویسند و چگونه باید بنویسند ؟ درباره چه مسائلی باید فکر کنند و درباره چه مسائلی حساسیت دارند ؟ ببینیم علی بن ابی طالب ( ع ) ، حسین بن علی ( ع ) روی چه مسائلی حساسیت داشتند ، ما هم روی همان مسائل حساسیت نشان دهیم . چرا آنها روی مسائلی حساسیت نشان میدهند و ما روی مسائل دیگر ؟ از اینجا باید استفاده کنیم که پولهایمان را چگونه خرج کنیم . آیا ما رشدی در این زمینه داریم ؟ میفهمیم انفاقی که در راه خدا به خیال خودمان میکنیم چه انفاقی است ؟ به خدا قسم من میترسم زیانی که ما از راه امر به معروف و نهی از منکر جاهلانه کردهایم یا صدمههائی که از این راه به اسلام زده ایم از زیان ترک امر به معروف و نهی از منکرمان بیشتر باشد . من نمیدانم اگر ضرر و منفعت مجموع کتابهای اسلامی که ما منتشر میکنیم را پای همدیگر حساب کنیم ، فایدهاش بیشتر است یا ضررش ؟ همچنین الان نمیتوانم به طور دقیق بگویم که اگر پولهائی را که در راه اسلام و حتی به قصد قربت خرج میکنیم ، پای هم حساب بکنیم ، آیا منفعتشان برای اسلام بیشتر است یا ضررشان ؟ چون قرآن صریحا میگوید انفاق دو گونه است ، و در مورد یک نوع آن میگوید : « مثل الذین ینفقون اموالهم فی سبیل الله کمثل حبه انبتت سبع سنابل فی کل سنبله ماه حبه »( 1 ) . یک نوع انفاق را میگوید مثلش مثل گندمی است که در زمین مساعدی کاشته شود ، هفت خوشه در آورد و هر خوشهای صد دانه باشد و حتی از این بیشتر . « و الله یضاعف لمن یشاء »یعنی انفاقهائی در راه خدا اینقدر خیر و برکت دارد . اما یک انفاق دیگر هم مثال میزند : « کمثل ریح فیها صر اصابت حرث قوم ظلموا انفسهم » ( 2 ) این انفاق مثلش ، مثل یک باد سموم خطرناکی است که وقتی به یک کشتزار آماده میرسد آن را خراب میکند یعنی آنچه که به وجود آمده است را هم از بین میبرد . اگر میخواهیم به خودمان ارزش بدهیم ، اگر میخواهیم قیمت پیدا کنیم ، اگر میخواهیم در نزد خدا و پیغمبر خدا محترم باشیم ، در نزد ملل جهان محترم باشیم ، باید این اصل را زنده کنیم . اگر پیغمبر اسلام زنده میبود امروز چه میکرد ؟ درباره چه مسئلهای میاندیشید ؟ والله و بالله قسم میخورم که پیغمبر اکرم در قبر مقدسش امروز از یهود میلرزد . این یک مسئله دو تا چهار تاست . اگر کسی نگوید ، گناه کرده است من اگر نگویم و الله مرتکب گناه شدهام ، و هر خطیب و واعظی اگر نگوید مرتکب گناه شده است . گذشته از جنبه اسلامی ، فلسطین چه تاریخچهای دارد ؟ قضیه فلسطین مربوط به دولتی از دولتهای اسلامی هم نیست ، مربوط به یک ملت است ، ملتی که او را به زور از خانهاش بیرون کردهاند . تاریخچه فلسطین چیست ؟ مدعی هستند که در سه هزار سال پیش دو نفر از ما ، داود و سلیمان برای مدت موقتی در آنجا سلطنت کردهاند . تاریخ را بخوانید ، در تمام این مدت دو سه هزار ساله ، کی بوده است که سرزمین فلسطین به یهود تعلق داشته است ؟ کی بوده است که بیشتر سرزمین فلسطین مال ملت یهود باشد . آیا بیشتر سرزمین فلسطین از آن ملت یهود است ؟ قبل از اسلام هم مال آنها نبود ، بعد از اسلام هم مال آنها نبود . روزی که مسلمین فلسطین را فتح کردند ، فلسطین در اختیار مسیحیها بود ، نه در اختیار یهودیها . و اتفاقا مسیحیها که با مسلمین صلح کردند یکی از مواردی که در صلحنامه گنجاندند این بود که شما یهود را در اینجا راه ندهید . گفتند : ما با شما زندگی میکنیم ولی با یهود زندگی نمیکنیم . چطور شد که یکدفعه نام وطن یهودی به خود گرفت ؟ یکی از قضایائی که کارنامه قرن ما را تاریک میکند ( این قرنی که به دروغ نام حقوق بشر ، نام آزادی ، نام انسانیت بر آن گذاشتهاند ) همین قضیه است . یهودیهای دنیا بعد از اینکه از ملتهای غیر مسلمان زجر و شکنجه و آزار میبینند ( در روسیه ، آلمان ، و بسیاری از نقاط دنیا ) ، بزرگانشان مینشینند میگویند تا وقتی که ما در اطراف دنیا متفرق هستیم ، در هر جا اقلیتی هستیم ، سرنوشت ما همین است . ما باید مرکزی را انتخاب کنیم و همهمان آنجا جمع شویم ، اتباع مذهب یهود آنجا جمع شوند . اول هم جایی را که فکر نمیکنند ، فلسطین است ، جاهای دیگر را فکر میکنند ، بعد جنگ بین الملل اول پیش میآید ( البته من خلاصهاش را عرض میکنم ، میتوانید کتابهائی را که در این زمینه نوشته شده است ، بخوانید . ) متفقین با عثمانیها میجنگند . من نمیخواهم از عثمانیها دفاع کنم ، ولی هر چه بود ، حکومت واحدی بود . اگر ظالم هم بود ، بالاخره واحد بود . اعراب ساده لوح از حکومت عثمانی به ستوه آمده بودند . تحریک متفقین را پذیرفتند . از داخل ، علیه حکومت عثمانی جنگیدند به وعده اینکه به خود آنها در مقابل عثمانیها استقلال بدهند . انگلیسها به اینها قول قطعی دادند که ما به شما استقلال میدهیم به شرط اینکه به نفع ما با عثمانیها بجنگید . این بیچارهها جنگیدند . در خلالی که این بدبختیهای نادان ناآگاه داشتند با دولت تا حدودی اسلامی خودشان میجنگیدند ، انگلستان قول و قرار خودش را با حزب صهیونیسم که تازه تشکیل شده بود محکم کرد که فلسطین را میدهیم به شما در قلب کشورهای اسلامی . جامعه ملل به وجود میآید ( عدالت را ببینید ! ) و تصویب میکند که در دنیا ملتهایی هستند ( مخصوصا ملتهایی که از عثمانی جدا شدهاند ) که چون رشد ندارند ، ما باید بر ایشان سرپرست معین بکنیم تا اینها را اداره بکنند . یعنی در واقع میخواستند ارثیه عثمانیها را تقسیم بکنند . قسمتی از آن را دادند به فرانسه ، قسمتی را دادند به انگلستان و . . . از جمله جاهایی که انگلستان گرفت فلسطین بود . گفت من قیم و سرپرست شما هستم ، رسما شد کفیل . بعد به صهیونیستها وعده داد ( وعده معروف بالفور ) که من اینجا را به شما میسپارم . " صهیونیستها " یعنی یهودیانی که دهها قرن بود که در گوشههای دیگر دنیا زندگی میکردند و از نژادهای دیگر بودند . من خودم فکر میکردم که یهودیان موجود همه از نسل اسرائیلند ، حالا میبینم تاریخ تشکیک میکند ، میگوید این حرف دروغ است . بسیاری از یهودیها اصلا از نسل اسرائیل نیستند ، جامع مشترکشان فقط مذهب است و بس . حتی نژادشان هم خالص نمانده است . یهودیانی که در اطراف و اکناف دنیا زندگی میکردند ، فقط به دلیل اینکه فرنگیها به اینها زجر دادهاند و اینها دنبال نقطهای میگردند که آنجا جمع شوند ، و به دلیل اینکه مردم خیانت پیشهای هستند ، و به دلیل اینکه کتاب مقدسشان به آنها اجازه داده که اگر به سرزمینی رفتید ، رحم نباید در شما وجود داشته باشد و از هیچ وسیلهای برای پیشبرد هدفتان امتناع نکنید ، بعد که انگلستان وسیله مهاجرتشان را فراهم کرد به این سرزمین مهاجرت کردند و زمینها را خریدند در حالی که یهودی بومی در فلسطین بیش از پنجاه هزار نفر نیست که الان هم آن بیچارهها در بدبختی فوق العادهای زندگی میکنند . یعنی یهودیان اروپائی و آمریکایی که آمدند ، از جمله بدبختیهایی که به وجود آوردهاند اینست که سربار یهودیان اصلی هستند که حق دارند در آنجا زندگی کنند . یک عده روشنفکر در میان اعراب بود ، قیام کردند ، انقلاب کردند . اینها را کشتند ، اعدام کردند ، به دار کشیدند . مرتب یهودیها را فرستادند ، همینکه عده زیاد شد ، اسلحه زیادی هم در میانشان پخش کردند ، بعد اینها افتادند به جان مسلمانان بومی ، کشتند و زدند و بعد هم آواره کردند . پشت سر یکدیگر از کشورهای اروپائی مهاجرت میشد ، آمدند و آمدند . این یهودیانی که شما امروز اسمشان را میشنوید : موشه دایان ، زلی اشکول ، گلدامایر ، زهر مار ، آخر ببینید اینها از کجای دنیا آمدهاند ؟ مدعی هستند که این سرزمین ، سرزمین ماست . امروز در حدود سه میلیون نفر مسلمان آواره از خانه و زندگیشان هستند . هدف مگر تنها همین است که یک دولت کوچک در آنجا تشکیل شود ؟ خیلی اشتباه کردهاید ، خیلی همه اشتباه میکنیم . او میداند که یک دولت کوچک بالاخره نمیتواند آنجا زندگی کند ، یک اسرائیل بزرگ که دامنهاش از این طرف شاید تا ایران خودمان هم کشیده شود . به قول عبدالرحمن فرامرزی : این اسرائیلی که من میشناسم ، فردا ادعای شیراز را هم میکند میگوید : شاعرهای خود شما همیشه در اشعارشان اسم شیراز را گذاشتهاند ملک سلیمان . هر چه بگویی آقا ! آن تشبیه است ، میگوید سند از این بهتر هم میخواهید ؟ مگر ادعای خیبر را که نزدیک مدینه است ، ندارند ؟ مگر " روزولت " به پادشاه وقت عربستان سعودی پیشنهاد نداد که شما بیایید این شهر را به اینها بفروشید ؟ مگر اینها ادعای عراق و سرزمینهای مقدس شما را ندارند ؟ والله و بالله ما در برابر این قضیه مسئولیم . به خدا قسم مسئولیت داریم . به خدا قسم ما غافل هستیم . و الله قضیهای که دل پیغمبر اکرم را امروز خون کرده است ، این قضیه است . داستانی که دل حسین بن علی را خون کرده ، این قضیه است . اگر میخواهیم به خودمان ارزش بدهیم ، اگر میخواهیم به عزاداری حسین بن علی ارزش بدهیم ، باید فکر کنیم که اگر حسین بن علی امروز بود و خودش میگفت برای من عزاداری کنید ، میگفت چه شعاری بدهید ؟ آیا میگفت بخوانید : " نوجوان اکبر من " یا میگفت بگوئید : " زینب مضطرم الوداع ، الوداع " ، چیزهایی که من ( امام حسین ) در عمرم هرگز به اینجور شعارهای پست و کثیف ذلت آور تن ندادم و یک کلمه از این حرفها نگفتم ؟ ! اگر حسین بن علی بود میگفت اگر میخواهی برای من عزاداری کنی ، برای من سینه و زنجیر بزنی ، شعار امروز تو باید فلسطین باشد . شمر امروز موشه دایان است . شمر هزار و سیصد سال پیش مرد ، شمر امروز را بشناس . امروز باید در و دیوار این شهر با شعار فلسطین تکان میخورد . هی دروغ در مغز ما کردند که آقا این یک مسئله داخلی است . مربوط به عرب و اسرائیل است . باز به قول عبدالرحمن فرامرزی : اگر مال اینهاست و مذهبی نیست ، چرا یهودیان دیگر دنیا مرتب برای اینها پول میفرستند ؟ ما چه جوابی در مقابل اسلام و پیغمبر خدا داریم ؟ آیا چند روز پیش در روزنامه نخواندید که در سال گذشته یهودیان سایر نقاط دنیا ، نه یهودیانی که فعلا شناسنامه اسرائیلی دارند ، پانصد میلیون دلار برای اینها فرستادند که با این پولها فانتوم بخرند ، بمب بریزند بر سر مسلمانان . شنیدهام یهودیان ایران خودمان در سال گذشته معادل پول دو فانتوم فرستادند . سی و شش میلیون دلار پول از یهودیان ایران خودمان برای آنها به عنوان کمک رفت . و من آن یهودیها را به عنوان اینکه یهودی هستند ، ملامت نمیکنم ، ما خودمان را باید ملامت کنیم ، او به همکیشش کمک کرده است ، با کمال افتخار پول میفرستد ، رسیدش هم از موشهدایان میآید و آن را در بازار هم نشان میدهد ، میگوید بیا رسیدش را ببین . مگر همین دو سه شب پیش ننوشتند ( من بریدهاش را از " اطلاعات " دارم ) که الان فقط یهودیان مقیم امریکا روزی یک میلیون دلار به اسرائیل کمک میکنند ؟ ! آنوقت تلاش ما مسلمین در این زمینه چه بوده است ؟ به خدا خجالت دارد ما خودمان را مسلمان بدانیم ، خودمان را شیعه علی بن ابی طالب بخوانیم . اصلا من باید بگویم بعد از این داستانی را که ما از علی بن ابی طالب نقل میکنیم ، حرام است که دیگر در منابر نقل کنیم که : روزی علی بن ابی طالب شنید دشمن به کشور اسلامی حمله کرده است ، و هذا اخو غامد و قد وردت خیله الانبار . بعد فرمود : شنیدهام زینب یک زن مسلمان یا زنی که در حمایت مسلمانان است را گرفتهاند . شنیدهام دشمن ، سرزمین مسلمین را غارت کرده است ، مردانشان را کشته است ، اسیر کرده است ، متعرض زنان آنها شده است ، زیورها را از گوش و دست زنها جدا کرده است . بعد همین علی بن ابی طالب که ما اظهار تشیع او را میکنیم و نسبت به او حساسیتهای بی معنی و دروغین نشان میدهیم گفت : « فلو ان امرءا مسلما مات من بعد هذا اسفا ما کان به ملوما بل کان به عندی جدیرا » ( 1 ) . اگر یک مرد مسلمان با شنیدن این خبر دق کند و بمیرد سزاوار است و مورد ملامت نیست . آیا ما وظیفه نداریم که کمک مالی به آنها بکنیم ؟ آیا اینها مسلمان نیستند ، عزیزان ندارند ؟ آیا اینها برای حق مشروع بشری قیام نمیکنند ؟ کیست که امروز منکر شود که فلسطینیهای آواره حق بازگشت به وطن خود را ندارند ؟ من در سفر مکه بعضی از اینها را دیدم . یک جوانهائی ! فقط میگفتند : دماء الشهداء ، ما امیدمان فقط به خون شهدایمان است . افرادی در میان آنها هستند که والله برای لباسشان محتاجند و برهنه میجنگند . اگر هفتصد میلیون جمعیت مسلمان دنیا ، هر فرد روزی یک ریال بدهد ، در سال نزدیک به سیصد میلیارد دلار میشود . اگر فقط مردم ایران که بیست و پنج میلیون نفر هستیم و نود و هشت درصد ما مسلمان است ، هر فرد روزی یک ریال به فلسطینیها کمک کند ، در سال حدود نود میلیون تومان میشود . اگر یک عشر مسلمانان هم هر کس روزی یک ریال کمک کند در سال نه میلیون تومان میشود . « فضل الله المجاهدین باموالهم و انفسهم ( 2 ) 0 الذین آمنوا و هاجروا و جاهدوا فی سبیل الله باموالهم و انفسهم »( 3 ) . به وسیله مال که میتوانیم کمک کنیم . والله این انفاق واجب است ، مثل نماز خواندن و روزه گرفتن واجب است . اولین سئوالی که بعد از مردن از ما میکنند همین است که در زمینه همبستگی اسلامی چه کردید ؟ پیغمبر فرمود : « من سمع مسلما ینادی یا للمسلمین فلم یجبه فلیس بمسلم » ( 1 ) هر کس بشنود صدای مسلمانی را که فریاد میکند یاللمسلمین مسلمانان به فریاد من برسید ، و او را کمک نکند ، دیگر مسلمان نیست ، من او را مسلمان نمیدا نم . چه مانعی دارد که ما برای اینها حساب باز کنیم ؟ چه مانعی دارد که مقدار کمی از درآمد خودمان را اختصاص به اینها بدهیم ؟ چرا یهودیان دنیا حتی یهودیان ایران کمک بکنند و ملتهای دیگر آنها را تحسین کنند ، بارک الله بگویند ، ملت بیدار بگویند : ولی ما نکنیم ؟ مردم بیدار آن مردمی هستند که فرصت شناس باشند ، دردشناس باشند ، حقایق شناس باشند . من وظیفه خودم را عمل کردم . وظیفه من فقط گفتن بود و خدا میداند جز تحت فشار وجدان و وظیفه خودم چیز دیگری نبود . این کمک مالی را وظیفه شما میدانم . و وظیفه خودم و هر خطیب و واعظی میدانم که این را بگوید ، بر هر خطیب و واعظی من واجب میدانم که چنین حرفی را بزند . مراجع تقلید بزرگی مثل آیت الله حکیم و دیگران رسما فتوی دادهاند که کسی که در آنجا کشته میشود ، اگر نماز هم نخواند شهید در راه خداست . پس بیائیم به خودمان ارزش بدهیم ، به کار و فکر خودمان ارزش بدهیم ، به کتابهای خودمان ارزش بدهیم ، به پولهای خودمان ارزش بدهیم ، خودمان را در میان ملل دنیا آبرومند بکنیم . علت اینکه دولتهای بزرگ جهان چندان درباره سرنوشت ما نمیاندیشند ، اینست که معتقدند مسلمان غیرت ندارد . آمریکا را فقط همین یکی جری کرده است . میگوید مسلمان جماعت غیرت ندارد ، همبستگی و همدردی ندارد . میگوید یهودی که برای پول میمیرد، جز پول چیزی نمیشناسد، خدایش پول است ، زندگیش پول است ، حیات و مماتش پول است ، به یک چنین مسئله حساسی که میرسد روزی یک میلیون دلار به همکیشانش کمک میکند ولی هفتصد میلیون مسلمان دنیا کوچکترین کمکی به همکیش خود نمیکنند ! روز عاشورا است . روز معراج حسین بن علی علیه السلام است . روزی است که ما باید از روح حسین ، از غیرت حسین ، از مقاومت حسین ، از شجاعت و نمیتوانم درباره اخلاص حسینی کوچکترین سخنی بگویم ، کوچکتر از این هستم ، ولی میتوانم بگویم ) چیزی که در روز عاشورا بیش از هر چیز دیگر جلوهگر و نمایان است ، طمانینه حسین ، اطمینان حسین ، آرامش و استقامت حسین است . این سخنی نیست که من میگویم ، سخنی است که از همان روزها درک کردند . یک کسی که آنجا حاضر بوده است ، جملهای دارد . تعبیر او مطابق عصر و زمان و فهم خودش خیلی عالی است . میگوید : و الله ما رایت مکثورا قط قد قتل ولده و اهل بیته و اصحاب اربط جاشا منه ( 1 ) . این مرد در واقع یک خبرنگار بوده و قضایا را نقل کرده است . میگوید : به خدا قسم من سراغ ندارم مرد دلشکستهای ، مرد تحت فشار قرار گرفتهای را که فرزندانش ( اهل بیتش ) جلوی چشمش قلم قلم باشند ، اصحابش را ببیند در حالی که سرهاشان از بدنهایشان جدا شده است ، و این مقدار قوت قلب داشته باشد . این جریان خیلی عجیب است ، شوخی نیست ، جریانی که همیشه اعجاب مرا بر میانگیزد اینست : اباعبدالله در روز عاشورا چنان قدم بر میدارد که کانه آینده روشن یعنی آثار نورانی نهضت خودش را به چشم میبیند . او شک نداشت که با همین شهید شدن پیروز شد . شک نکرد که روز عاشورا پایان این است که باید هر چه دارد در راه خدا بدهد ، یعنی پایان کشت است ، و از روز عاشورا آغاز بهره برداری از این نهضت است . همانگونه که همینطور هم باشد . ما میبینیم که کشته شدن حسین ( ع ) همان ، و پیدا شدن جنبشها و حرکتها و همدردیها و همدلیها و طغیانها علیه دستگاه اموی همان . اولین کسی که این کار را کرد ، یک زن بود ، زن یکی از لشکر کفار . در عصر عاشورا وقتی که دید لشکر میخواهند به طرف خیمههای حرم حسین بن علی حمله کنند ، دوید و چوب خیمهای را برداشت و در جلوی خیمهها ایستاد ، قبیله بکر بن وائل را صدا زد : یا آل بکر بن وائل ! قبیله من ! خویشاوندان من ! کجائید ؟ بیائید ! کار به اینجا کشیده است که میخواهند لباس از تن حرم پیغمبر بکنند ! منظرهای که به نظر من خیلی با شکوه و پر جلال است ، اینست : میدانیم اباعبدالله وقتی آمد برای وداع با اهل بیتش که دیگر احدی از کسانش زنده نبود . آن وداع هم خیلی جانسوز و جانگداز است . ولی به علت خاصی اباعبدالله برای نوبت دوم به وداع آمده و نوشتهاند علتش این بود که در حملاتی که کرد ، یک نوبت موفق شد لشکر دشمن را عقب بزند و داخل شریعه فرات بشود . اینها ناراحت بودند که مبادا اباعبدالله آب بیاشامد ، زیرا اگر آب بیاشامد ، نیرو میگیرد . در همان وقت کسی فریادی کرد ، که اباعبدالله دیگر غیرتش به او اجازه نداد که این حرف را ( خواه راست باشد خواه دروغ ) بشنود و او مشغول نوشیدن آب باشد . وقتی دست برد زیر آب تا مقداری بردارد ، کسی فریاد کرد حسین ! تو میخواهی آب بنوشی ؟ ! ریختند به خیام حرمت . فورا بیرون آمد . من نمیدانم گفته او راست بود و واقعا میخواستند حمله بکنند یا نه ، ولی حمله سریع و بیرون آمدن به وقت اباعبدالله دیگر مجالی نداد . آقا وقتی که آمد ، حملهای به خیام حرم فرزند علی است هذا ابن قتال العرب این فرزند همان کسی است که عرب را کشت . میخواست تعصب عربیت را علیه حضرت تحریک کرده باشد . گفتند : چه کنیم ؟ گفت اینطور مصلحت نیست . اگر یک یک بروید ، یک نفر از شما را باقی نخواهد گذاشت ، حمله را همه جانبه کنید . اباعبدالله به هر طرف که حمله میکرد ، فرار میکردند ولی مواظب بود که از خیمهها دور نشود . غیرت حسین هم هست . حسین شجاع است ، صبور است ، راضی به رضای الهی است ، مخلص است ولی غیره الله هم هست ، غیرتش هم به او اجازه نمیدهد که زنده باشد و کسی نزدیک خیام حرم او بیاید . به اهل بیت دستور داد که شما ابدا از خیمهها بیرون نیائید . این دروغ است اگر شنیده باشید که اهل بیت مرتب بیرون میآمدند والعطش میگفتند . فقط یک بار بیرون آمدند و آن ، وقتی بود که اسب بیصاحب اباعبدالله آمد . آن وقت هم که بیرون آمدند ، اول نمیدانستند که قضیه از چه قرار است . صدای شیهه این اسب را که شنیدند ، خیال کردند آقا برای وداع سوم آمده است . میگویند این اسب ، اسب تربیت شدهای بود . نه تنها اسب اباعبدالله اینطور تربیت داشت ، بلکه اسبهای دشمنان هم اینطور تربیتها را داشتند که وقتی سوارش میافتاد ، این حیوان ، احساس میکرد . این اسب یال خودش را به خون اباعبدالله رنگین کرده بود و وقتی که دید آقا افتاده است و دیگر نمیتواند از جا بلند شود ، آمد به طرف خیام حرم . در واقع مثل اینکه پیکی بود که میخواست خبری بدهد . اینها به خیال اینکه آقا برگشتهاند ، از خیمه بیرون آمدند ولی وقتی که آن اوضاع را دیدند ، چارهای ندیدند جز اینکه دور این اسب را بگیرند و ناله بکنند . به هر حال آقا اجازه نداد آنها بیرون بیایند . ولی خودش نقطهای را مرکز قرار داده بود که صدایش را میشنیدند . میخواست به این وسیله به آنها اطمینان بدهد . وقتی که بر میگشت ، به آن مرکز که میرسید ، با صدای بلند ( من نمیدانم اینکه میگویم صدای بلند ، آن زبان خشک چگونه در دهان میگردیده ) با هر مقدار که نیرو داشت فریاد میکرد : « لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظیم » خدایا ! حسین هر چه نیروی روحی و جسمی دارد ، از توست . اهل بیت خوشحال میشدند که آقا زنده است . مدتی استراحت میکرد ، آسایش پیدا میکرد . لشکر باز برمیگشتند ، حلقه را تنگ میکردند ، تیراندازی میکردند ، سنگ میپراندند . باز نوبت دیگر آقا حمله میکرد . این کر و فر ادامه داشت . شنیدهاید که عمر سعد در روز عاشورا جنگ را چگونه شروع کرد و باز شنیدهاید که اباعبدالله اجازه نداد که جنگ از سوی خود و اصحابش شروع بشود . این سنتی است که در جنگهایی که با یک فرقه به ظاهر مسلم صورت میگرفت ، رعایت میشد . علی علیه السلام هم رعایت میکرد . میگفت من هرگز ابتدا به جنگ نمیکنم . آنها که جنگ را شروع کردند ، بعد ما میزنیم . آقا ابتدای به جنگ نکرد . عمر سعد برای جلب رضایت عبیدالله زیاد ، جنگ را به این شکل شروع کرد که تیر و کمانی خواست . پدر او معروف است که در صدر اسلام ، تیرانداز خیلی ماهری بوده است و شاید خودش هم تیرانداز بوده است .
نوشته شده توسط : فاتحی نیا
بازدیدهای امروز:
7 بازدید
بازدیدهای دیروز:
1 بازدید
مجموع بازدیدها:
36397 بازدید
پست الکترونیک
پارسی بلاگ
درباره من